part 4

550 99 9
                                    

یوگیوم❤

مامانم دست منو گرفت و جلو کشید و رو به اون خانم گفت

_ببین مین هی این پسرم یوگیومه

و بعد سمت من برگشت

_یوگیوم من الان با مین هی اشنا شدم اون عالیه اونم مثل من عاشق تنیسه و یه پسر همسن تو داره و به همون سبک موسیقی که من دوست دارم علاقمنده باورت میشه؟راستی پسرش همکلاس تو نیست؟

توی دلم آه کشیدم باز مامانم هیجان زده شده ولی سعی کردم حفظ ظاهر کنم لبخند زدم

_نمیدونم مامان اسمش چیه؟

_اسمش بم بم ه

_چیییی؟

شوکه پلک زدم

_بم بم؟

سرشو تکون داد

_میشناسیش؟

اره همونیه که زندگی ارومم و بهم ریخته

_بله میشناسمش

_اوووهه ینی باهم دوستید؟

_نه مامان ما...ما

با دستی که روی شونم نشست ساکت شدم

_سلام خانوم کیم من بم بمم

_اوووههه عزیزم تو چقدر شیرینی

لبخند کیوتی زد دستش و پشت گردنش کشید

_ممنون...داشتید در مورد چی حرف میزدید؟

_درمورد دوستی شما؟

_ما؟

انگشت شو سمت خودش و من گرفت مامانم سرشو تکون داد

_اره ما دوستیم

خواستم چیزی بگم که با نیشگونی که از پهلوم گرفت ساکت شدم اخمامو توهم کشیدم چی میگه؟

خانم کیم: خب بم میخوام برای فردا بیای پیش ما

_اهه من مزاحم تون نمیشم

_اوه عزیزم تو مزاحم نیستی خوشحال میشم بیای

_مامان میتونم؟

_اره عزیزم

لبخندی زد لعنتی روز تعطیلمم قرار نیست از دستش ارامش داشته باشم اهه

خانم کیم : مین هی خب فردا توهم با بم بم بیا میتونیم بریم پیک نیک

_به نظرم ایده ی خوبیه اره حتما بریم

خانم کیم: پس بیا بریم برنامه ریزی کنیم نمیخواید برید سر کلاس هاتون؟

بم بم :چرا خب ما باید بریم سرکلاس

بازومو گرفت کشید

_داری چه غلطی میکنی؟

_کاری نکردم

_چرا گفتی دوستیم؟

_نیستیم؟

_اینکه من همیشه دارم از دستت فرار میکنم
دوستیه؟

beautiful mistake s1Where stories live. Discover now