فصل دوم

18 2 0
                                    

سلام، سلام ☺☺
حالتون چطوره؟؟
امیدوارم از چیزی که میخونید خوشتون اومده باشه.
بیاید فصل دوم رو با هم بخونیم...
😍لاو یو😘

○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○

- اگه سیاست‌ها رو دنبال نکنی، ویکس، ما تورو با اتولوس به پودانک* برمیگردونیم. اون سالنِ‌بولینگ که توش آواز می‌خوندی یادته؟ وقتی من تو رو تیکه‌تیکه کردم، اون‌ها حتی اجازه نمیدن روی صحنه بری.
مورتی* مدیر اجرایی مضخرف کمپانی، من رو تو سالن‌کنفرانس‌شرکت ضبط هوم‌گِرون* سرزنش می‌کرد.

از اون شب که تانا رو دیدم دوماه گذشته. و جی‌سی سه بار دیگه توی روزنامه‌ها ظاهر شده. نمی‌تونم اجازه‌بدم این ادامه پیدا‌کنه. من رسماً مایه خنده مردم نشویل* شدم، و نمی‌تونم ترحم پسرهایی که توی تور همراهم هستن تحمل کنم.

امروز صبح وقتی وارد شهر شدم. مستقیم به خونه تانا رفتم. ما الان باهم درارتباطیم، و هروقت که برای استراحت به شهر میام، یه زمان برای ملاقاتمون ترتیب میده. از زمان ازدواج مِری‌جِین‌دیوو* با معشوق ارتشیش و رفتنش به هاوایی، این اولین رابطه دوستانه من تو دوسال اخیره.

من از اون دخترهایی نیستم که به سادگی با دیگران دوست میشن بیشتر به این خاطره که من تا جایی که میتونم کار می‌کنم. هیچ‌وقت پول اضافی برای خرید کردن و پدیکور ندارم، ولی چیزی که مهمه اینه که الان توی شهر جدیدی زندگی می‌کنم، و تا زانو غرق تو شغلم هستم؛ مطمئن نیستم به کی اعتماد کنم و تو این شرایط تانا برای من مثل یک‌ محافظه.
توصیه تانا این بود که به اون‌ها بگم گورشونو گم کنن و فرصت‌های من رو بهم برگردونن‌. پس امروز صبح شهامت به خرج دادم و به دفتر کمپانی رفتم تا بهشون بگم این مزخرف‌های مربوط به جی‌سی رو تموم کنن. چون ارزشش رو نداره.

توقع نداشتم جی‌سی اونجا باشه.
"تو درمورد چی میخوای شکایت کنی؟" اون درحالی‌ که روی صندلی راحت اتاق کنفرانس لم‌ داده‌بود این حرف رو زد. " تو توجه مطبوعاتو جلب کردی. شاید اونقدر بی‌تجربه باشی که نتونی اینو بفهمی، ولی چیزی به اسم شهرت بد وجود نداره.‌"

دلم‌میخواد به اون صورت مغرور جی‌سی سیلی‌بزنم.
اون داره من رو طعمه می‌کنه. منتظره ببینه من مورتی رو وادار به عقب نشینی و خودم رو به اون اتوبوس به مقصد پودانک پرتاب می‌کنم، یانه؟

"خوب، فکرکنم دراین‌زمینه اشتباه می‌کنی!" این رو میگم و جرعتم رو نشون میدم " نابود کردن شغل من، کار خوبی نیست."

جی‌سی می‌خنده." تو تازه کاری، عزیزم. این بهترین اتفاق زندگیته. فکر کنم می‌تونم یکم محتاط‌تر باشم... ." این رو میگه و به مورتی خیره میشه.

مورتی سر تکون میده و میگه: "خوب، کارمون اینجا تمومه."

اوه، نه! نه، ما هنوز اینجا کار داریم.

DIRTY BILLIONAIREWhere stories live. Discover now