صدای فریاد کسی از خواب بیدارشون کرد. بکهیون که موقع خواب یواشکیخودش رو به تخت چانیول رسونده بود و اونجا خوابیده بود با صدای فریادی که از توی آشپزخونهاومد موهای چانیول رو کشید و با صدای خمار زمزمه کرد.
"جیغ نزن چانی من اینجام"
چانیول به خاطر کشیده شدن موهاش چشم هاش کاملا باز شد و با دیدنبکهیون که با چشم های بسته و اخم های تو هم رفته موهاش رو میکشید غر غر کرد.
" آه آه بک بک بکی موهام موهامو ولم کن"
صدای دوباره فریاد از توی آشپزخونه چانیول رو به خودش آورد وسریع دست های بکهیون رو از موهاش جدا کرد و با سرعت به سمت آشپزخونه حرکت کرد. همزمانبا خروجش تمام پسرا هم از اتاقشون خارج شدن و جلوی آشپزخونه ایستادند.
کیبوم با میزی که پر از غذاهای رنگا رنگ بود داخل آشپزخونه ایستادهبود و کای دست به دهان به کیبوم و میز پر از غذایی که جلوش بود خیره شده بود. سوهوکمی جلوتر رفت و تونست پیشبندی که کیبوم به کمرش بسته بود رو ببینه.
مینسوک و چن سرشون رو کمی کج کردند تا بتونند ببین دقیقا چهاتفاقی افتاده که همون موقع کای با انگشت های لرزون به کیبوم اشاره کرد و با گفتن"خون" چشم هاش سیاهی رفت و غش کرد.
همه به سمت کای رفتن تا بتونن قبل از افتادن بگیرنش اما قبلاز اینکه دستشون بهش برسه بهم دیگه برخورد کردند و مثل کای روی زمین افتادند. سر هاشونمحکم به هم خورده بود و از درد سرشون رو ماساژ میدادند.
دی او غر زد " پسره ی گاو بهش میگم وقتی میخوای غش کنیپیش من باش نمیفهمه که"
"به خاطر خون غش کرد؟" کیبوم که انگشتاشاره اش رو با دست دیگه اش گرفته بود با تعجب به کای نگاه کرد و این رو پرسید.
چن همونطور که سرش رو ماساژ میداد گفت"فقط کای نیست کهاز خون میترسه بک..."
حرفش با جیغ بکهیون که زل زده بود به انگشت کیبوم قطع شد. برخلافانتظار همه بکهیون از تختش دل کنده بود و از پشت همه داشت به اتفاقات روبه روش نگاهمیکرد. اینبار درست قبل از اینکه دیر بشه چانیول خودش رو به بکهیون رسوند و گرفتتش.
کیبوم با تعجب به پسرا نگاه کرد و بعد از چند دقیقه که دید هیچکس کاری جز نگاه کردن نمیکنه خودش دست به کار شد و بتادین رو از داخل کشویی که وسایلکمک های اولیه توش بود در آورد و روی انگشتش ریخت.
مایع قرمز رنگ بتادین زخمش رو سوزوند و باعث شد زخم طوری بشهکه انگار کلی ازش خون رفته. چانیول و مینسوک، بکهیون و کای رو به اتاق هاشون بردند.سوهو از جاش بلند شد و سمت کیبوم رفت تا اگه کمکی خواست بهش بکنه اما متوجه شد که هیچکدوم از اعضای شاینی توی پذیرایی نیستند. این محال بود که کسی بعد از دوتا جیغ بنفشکای بیدار نشه.
YOU ARE READING
Sad But Sweet Problem
Fanfictionیک اتفاق ناگوار باعث میشه خوابگاه شاینی غیر قابل سکونت بشه، به طوری که کمپانی اس ام برای مراقبت از آیدول های 10 سالش مجبور میشه اونا رو به یه خوابگته دیگه بفرسته. اما از شانس بد هیچ خوابگاهی توی سئول خالی نیست. به هر زوری که هست اس ام شاینی رو به پر...