سلام قشنگام ^^
تصمیم گرفتم مینی فیک اسیر رو به زودی آپ کنم تا اونایی که تو واتپد همراهیم میکنن هم از خوندنش بی نصیب نمونن. به شخصه که خیلی میدوستمش چون یه مینی فیک بدون دردسر بود و زمانی که آپش میکردم هیچ استرس و نگرانی بابت دیر کردنش نداشتم.
این مینی فیک یکی از قشنگ ترین خاطره های فیک نویسیمه.. شاید کسی باورش نشه اما تو دو روز داستان اولیه رو نوشتم.
و با کمک گرین کاستی های داستان رفع شد و در نهایت شد اینی که میبینید.بله این مینی فیکو به همراه گرین گرل عزیزم نوشته شده و کلیم خاطره داریم باهاش😍
خب حالا یه خلاصه از داستانم بگم تا با هم کیف کنیم😂
سهون یه پسر هجده ساله ست که تو تیمارستان بستریه ولی مثل بقیه ی بیمارا نیست..
اون زیادی پاک و معصوم و در عین حال تنهاست..باقیشم بگم؟
نه دیگه کافیه😂
امیدوارم از خوندنش لذت ببرین و نظراتتون رو راجب داستان بهم بگید^^
چنل دیلیم
@Teddy8894
YOU ARE READING
🔗 ℂ𝔸ℙ𝕋𝕀𝕍𝔼 🔗
Fanfiction📚 عنوان: اسیر #Completed 👬کاپل: کایهون 🚨 ژانر: روانشناسی، انگست، رُمنس ✏نویسندهها: تـــدی🐻 و گریـن☘ خلاصه داستان ✍ سهون پسری هجده ساله ست که دو سال بابت اشتباهی در گذشته ش، توی تیمارستان تحت درمانه.. و روزهای بی روح و تکراریش چند ماهیه که به...