🔹Chapter: 7🔹

555 155 55
                                    

__________________________

سهون قلباً نمی خواست بعد از این همه دوری اینطور بی تفاوت از کنارش رد بشه ولی باید به کای نشون میداد هنوزم از دستش ناراحته.

حالا همه چیز برای سهون واضح بود و نه تنها قلب عاشقش بلکه اینبار مغزش هم به " بخشیدنِ کای " رأی میداد ولی نمی خواست ساده ببخشش...
یکم باید بهش بی محلی می کرد تا سهون بیرونی رضایت بده سهون درونش رو آزاد کنه.
یکم اذیت کردن کای با بی محلی هاش که اشکالی نداشت!

وقتی دید صدای دویدن پا و مورد خطاب شدنش از سمت کای به گوشش نمیرسه بی حرکت سر جاش ایستاد.
قاعدتاً الان باید کای دنبالش میومد و دوباره ازش طلب بخشش می کرد پس چرا خبری ازش نبود؟!
با کمی تردید به عقب چرخید و کای رو در وضعیت عجیبی دید!
مرد رویاهاش داشت می لرزید و سهون این رو از سینی ای که به دست داشت متوجه شد.
دلش می گفت بره پیشش و از پشت محکم به آغوش بگیره ش اما مغزش از اینکار منعش می کرد.. نباید این کار رو انجام می داد!

حاضر بود ببخشه اما کسی که باید ناز می کشید اون نبود.

کسی هم که باید ناز می کرد کای نبود...!

پس با بی خیالی شونه ای بالا انداخت و به سمت خروجی ساختمون رفت.

کای که مثل مجسمه ی خشک شده کنار دیوار ایستاده بود، بالاخره به خودش اومد و با سپردنِ سینی به پرستاری که در حال عبور از کنارش بود، تکونی به خودش داد. 

اشکالی نداشت اگه سهون دیگه اون رو دوست نداشت، می تونست از زندگیش بره بیرون تا دیگه به خاطر وجودش.. اون پسر معصوم رنج بیشتری متحمل نشه.
می تونست گورش رو گم کنه جوری که کسی نتونه اثری ازش پیدا کنه!
ولی نه تا وقتی که اشتباه لعنتیش رو جبران نکرده!

به سهون حق میداد اینطوری باهاش برخورد کنه.
هر کس دیگه ای هم جای اون بود همین کار رو می کرد!
مگه می شد به کسی که مُسبب تلخی و تاریکی زندگی آدمه روی خوش نشون داد؟ 

پاهای ناتوانش رو وادار به حرکت کرد و به قدم هاش سرعت بیشتری بخشید و چیزی نگذشت که راه رفتن به دویدن تبدیل شد و به سرعت از ساختمون اصلی خارج شد. 

زبونش زمزمه وار و پی در پی " کجایی؟ " رو تکرار می کرد و چشمهای مُشتاقش، همه ی محوطه رو از نظر می گذروند تا گمشده ی قلبش رو پیدا کنه.

درسته که گمشده ی ذهنش رو دو هفته ی قبل پیدا کرده بود ولی حالا یه تیکه از قلبش با دور شدن از سهون، از وجودش جدا شده و جاش رو به یه بی قراریِ دائمی داده بود.

🔗  ℂ𝔸ℙ𝕋𝕀𝕍𝔼 🔗Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang