1-the red moon

567 28 29
                                    





۲۹ آپریل دوهزارو بیست،
موزه ی هنر های زیبای یونگ سان گو، سئول

چند تار موی قرمزی که زیر نور سفید آسمون برفی سئول روی پیشونیش افتاده بودو توی کلاهش چپوند و یقه های پالتوشو بالا‌ داد .
از گیت سکیوریتی ورودی موزه که رد شد کمی مکث کرد ، بوت های بلند و‌ نوک تیز مشکیش با فاصله از هم قرار گرفته بودن ، مثل تیر چراغ برق صاف وسط سالن قرمز و طلایی بین یک سری نقاشی و کاسه کوزه وایساده بود .
روی یکی از اجسام‌ سفالی نقاشی رنگ و رو‌رفته ای با نمایی از ماه قرمز وجود داشت
روی لیبل پایین مکعب شیشه ای که ظرف درش قرار داد توضیحاتی در باره ی لعاب و سال پیدایش نوشته شده بود و اما مهم تر از همه :
محل کشف : جمهوری دمکراتیک خلق کره
(کره ی شمالی)

۱،۲،۳
۳،۲،۱
۱،۱،۲
زیر لب شروع به شمردن‌کرد...
-یاااااا، اصلا ندیدمتون جوسوهانمیدا!
لبخند کجی به دختر غریبه ای که ظاهرا سهوا بهش تنه زده بود زد و همزمان با فشردن چشماش رو هم سرشو تکون داد تا برای جمع کردن برگه های دختر زانو بزنه
-راستش من دانشجوی فاین ارت هستم برای تحقیقات میدانی اینجام ...
نگاهی به رد رنگ سفید روی کفشای دخترک کرد ، زیر لب زمزمه کرد -یک‌
برگه هارو مرتب کرد و به دستش داد .
-کیم تهیونگ،
دستشو با لبخند سمت دختر دراز کرد
دختر دستشو به‌گرمی فشرد و سرشو با خجالت پایین انداخت ، تهیونگ کمی خم شد تا رنگ گرفتن گونه های دخترو‌ بررسی کنه ، بدون تغییر ،
زمزمه کرد : -۲
-اجازه بدین یه نوشیدنی مهمونتون کنم‌ به عنوان تشکر
ته شونه ای بالا انداخت و باهم به سمت وندینگ ماشین حرکت کردن حرکت کردن ، بعد از صدای تلیک‌سکه قوطی های نوشیدنی تق تق کنان توی جایگاه افتادن ، دختر خم شد و با لبخند معصومانه ای یکیشون رو به سمت ته گرفت
رد سیم حلقه شده دور انگشت سبابه ،


یجارو پیدا کنیم که بشینیم هوم؟ ته با متانت پیشنهاد داد.
مستخدمی که طی به دست رد میشد هشدار داد
-سکو هارو تازه رنگ کردن مواظب باشین.
دکمه ی بالای یقش رو از هیجان شل کرد

به یکی از صندلی ها اشاره کرد تا دختر کنارش بشینه ،
بعد از اون نشست و اول برای دختر در نوشیدنی رو باز کرد و به دستش داد و سرش رو‌برای تشکر کمی خم کرد ، بی توجه به لهجه ی عجیب دختر و خنده های پسوند حرف هاش ، بعد از چرخوندن چشم های ریز شدش دور سالن ، نگاهش به گوشه ای که دنبالش میگشت معطوف شد.

-آره در واقع خانوادم اصرار داشتن ، اما من علاقم‌رو دنبال کردم ...
رنگ تازه ی سکوی کنار کانتر نگهبانی، پایین دوربین ها، به جای ته کفشی خدشه دار شده بود ،
-چهار

قبل ازینکه فرصت کنه کامل به سمت دختر بچرخه صدای تلیک باز شدن چاقوی ضامن دار رو کنار شونش شنید و قبل از تلاش برای هر کاری تیزی تیقش سفیدی پیرهن ابریشمی که سینه ی تهیونگ رو‌ پوشونده بودو درید .
لباش کمی از هم‌ نیمه باز شد و مردمک‌چشماش گشاد.

-پق
با پخش شدن دختر روی زمین اولین چیزی که دید یک جفت ابروی درهم کشیده ی مشکی بود
-و تو صبح گفتی ، عملیات ترور کاخ آبی نیست که جلیقه ی بالت پروف‌بپوشم‌!
ادای تهیونگ گیج رو دراورد و سورنگ رو از‌ گردن دخترک فلج شده بیرون کشید .
در حالی که دکمه های پیرهن سفید پسر مات و مبهوتش باز میکرد و با دقت جلیقه رو وارسی میکرد بشکنی توی هوا زد .

صدای بدو‌بدویی که به دویدن دو‌بچه‌ی‌خردسال میموند، توی سالن پیچید و به همراهش جیمین و هوسوک با هندکاف توی دستشون ظاهر شدن
جیمین با دیدن دختری‌که اختیار عضلاتش رو از دست داده بود پقی زیر خنده زد
-هی هوسوک
زبونشو دراورد و چشماشو چپو چوله کرد تا شباهت بیشتری به موجود پهن زمین پیدا کنه
هوسوک دلشو گرفت و نخودی خندید
-حالا اینجارو
با نوک تیز هندکاف نزدیک دختر شد و اروم باهاش زبون بیرون افتاده ی دختر بی نوارو لمس کرد .
صدای انفجار خنده و ریسه رفتن هوسوک باعث دریافت نگاهی جدی از طرف فرد احضار کننده شد .
-ببخشید هیونگ
-ببخشید هیونگ
هوسوک و جیمین که به کفشاشون زل زده بودن همزمان زمزمه کردن ، هیونگ جلو اومد و لبخند زد و دستی به موهای مخملی جیمین کشید
-دستبند پسرا

اونا بدون حرف خم شدن و دستای دختر رو لاکد کردن ، طولی نکشید که نیروهای دولتی نگهبان بیهوش شده توی کانتر رو به بیمارستان منتقل و دختر رو بازداشت کردن.

***
چشمای قهوه ایش زیر آفتاب روشن تر‌ میشد
دستش رو سایه بون قرار داد ‌و بی توجه به صدای پارس و سایه ی کچل های عینک آفتابی به چشمی که لب هات ثاب با کت شلوار بودن بالای سرش مکث کرد

زیر آفتاب روی صندلی سفیدش لم‌داده بود
دکمه های پیرهن نارنجیش کامل باز بود و چند قطره آبجویی که از لیوان نوشیدنیش روی سینش ریخته بود نور آفتابو‌ منعکس میکرد
از بین ترقوه هاش سر میخورد و یه رد اکلیلی روی پوست برنزش به جا میذاشت

پاهای کشیدش رو‌ روی هم انداخته‌بو‌د‌و‌ موهای نقره ایش مثل ماه کامل برق میزد
-هی ساجانگ نیم
صداشو صاف کرد و دستشو مضطرب توی آبیِ موهاش که بی شباهت به اثر «موج های عظیم کاگاناوا » از هوکوسایی نبود، فرو برد
-کوکی؟
عینک مشکی رنگشو روی صورتش جا به جا کرد
-اون عتیقه ی امانتی‌ ، موزه ی یونگ سانگو...
همونی که خریدار ها از کره ی شمالی توی مزایده سراغشو میگرفتن...
-اون نیم وجبی گیر افتاد هوم؟
حیف شد ، برجستگی های بی نقصی داشت ...

براشون یه تلگراف بزن :
Send my love
-Kim Namjoon.

CALIGO     Where stories live. Discover now