4-the vintage riffle

107 13 3
                                    

همیشه عادت موقع خواب انقدر بهونه بگیره تا آپا یه بالشت بیاره و همونجا کنار تختش‌ که به شکل مک کویین کارتون ماشین ها بود بخوابه ، دست کوچیکش رو از تخت آویزون میکرد و آپا با حس کردن سایش اونو بین دستای بزرگ خودش میگرفت. اونجوری دیگه هیولای توی آینه که یکی‌از پسرای بدجنس مهدکودک داستانش رو تعریف کرده بود نمیتونست بهش صدمه بزنه.

آپا قدش بلند بود ، شاید از همه ی ساختمونایی که تاحالا دیده بود بلند تر .
اونروز جلوش زانو زده بود و سعی میکرد با وجود بالا رفتن بمب انرژیِ سرهمی پوش از سرو کله اش جدی حرف بزنه:
-چیم چیم؟ اوما و آپا امشب باید برن سرکار خوب؟
-چه کالی؟
بینیش رو با نارضایتی چین داد .
-کارای آدم‌ بزرگا
-ولی کی‌با چیمی «ماشین ها» نگاه میکنه؟
اپا لبخندی زد و موهاش رو به هم ریخت:
- امشب خانوم کیم سو با چیمی ماشین ها نگاه میکنه .
نگاه قدردانی به خانم مسنی که توی یونیفرم سیاه و سفید ننی به حالت نیمه تعظیم ایستاده بود انداخت.
چیمی اما خوشحال نبود، کیم سو شی خانم مهربونی بود و همیشه بوی صابون میداد، اما بلد نبود مثل اپا جای همه ی شخصیت های کارتونی حرف بزنه .

اوما اومد و چیم چیم کوچولوشو که توی اون سرهمی زرد از همیشه خوردنی تر شده بودو بغل کرد و صورتش رو‌به گونه های داغش چسبوند. یه چیزی درست نبود، نمیخواست دستای کوچیک چیم چیمشو ول کنه و ازون در خارج شه.

با حس کردن دست مین هو روی شونش ، جیمینی که اماده ی بهونه گرفتن بودو و به دست خانوم کیم سو داد و از پشت پرده ی اشکش لبخد بزرگی زد:
-وقتی بیدار شی ما برگشتیم چیمی ، قول‌ میدم .
اما،
برنگشتن .

***
توی تموم این سال ها گوشش حساس شده بود.
به کوچیک ترین صدای ناله ، یا اروم خزییدن بین پتو ها،
به روشن شدن چراغ یا هرچی.
اون دیگه پسر بزرگی شده بود برای همین دیگه قبول نمیکرد توی تخت جین هیونگ بخوابه ، ولی قبلا همه چی بهتر بود ،
وقتی بعد از با گریه بیدار شدن با صدای قصه های بداهه ی جین هیونگ درباره ی بستنی کوچولویی که یه دوست لاما داشت ، در حالی که به آستین جین چنگ زده بود ، دوباره خوابش میبرد.

از‌ وقتی توی تخت خودش میخوابید ، گوش های جین حساس شده بودن و کافی بود جیمین توی خواب کوچیک ترین صدایی از خودش ساطع کنه ، هیونگ در طرفه العینی کنار تختش بود.
حتی شب هایی هم پیش اومده بود که جیمین به دستشویی میرفت و جین با نگرانی بلند بلند از پشت در دستشویی میپرسید:
-جیمینو؟ چیکار میکنی؟
-جیمینو چرا بیداری؟
-جیمین چی شده؟
-جیمین تو بودی هیونگو صدا کردی؟

امشب هم‌ ازون شبا بود که جین سعی میکرد به خودش بقبولونه که این فقط حساسیت بی مورده اما وول خوردن جیمین توی تختش رو به وضوح میشنید .

چیزی از غلبه خواب به نگرانی هاو بسته شدن چشماش نگذشته بود که با صدای هق هق بلندی چشماش گرد شد،نفهمید چجوری
از تخت بیرون پرید و پاش لا به لای ملافه ها گیر کرد و زمین خورد اما بالاخره سراسیمه بالای تختش رسید.

جایی که جیمین صورتشو بین بالشت قایم کرده بود و بدنش گوله شده بود و شونه های ظریفش میلرزید .
با گذشت یک دهه ، هنوز با دیدن این صحنه، چیزی توی دل جین هیونگ پایین میریخت.
با ملایمت کنار تخت نشست و جیمین رو از پهلو هاش گرفت و بلند کرد و سرش رو روی شونش گذاشت.
-هی چیمی ، بیدار شو ، فقط خواب بد دیدی.
صدای هق هق قطع شد.

دستاش رو دایره وار بین کتفای جیمین کشید و در گوشش ادامه داد:
-دیگه جین هیونگ اینجاست.
جیمین تکون کوچیکی خورد وحلقه دستاش که دور گردن جین بود و تنگ تر‌کرد و لباس جین رو بین مشتاش فشار داد.

ضرب یکنواخت و اروم جین بین کتف هاش باعث میشد پلکاش دوباره سنگین بشه .
صدای جین که حرف های اطمینان بخشش رو مثل همیشه تکرار میکرد دور و در تر میشد و این اخرین چیزی بود که شنید:
-As long as Im here no one can hurt you.

***

نوک انگشتای دو دستش مماس به هم‌رو به روی صورتش قرار داشتن و پاهاش رو‌ روی هم میز‌ گذاشته بود .
-یا یونگی ، من اونجا غذا میخورم .
نامجون غر زد و به بستن دکمه های بیرهن مشکیش ادامه داد.
-مگه تو غذاتو از جایی به‌جز رو بدن عروسکاتم میخوری ؟

یونگی پوزخندی زد قبل ازینکه نگاهش توسط صدای تقه به سمت در معطوف بشه.
پیشخدمت وارد شد و باکس چرمی رنگ مشکی رو با تعظیم کوتاهی جلوی مین یونگی روی میز قرار داد.
-دخترتم که آوردن .
نامجون با رضایت گفت و به محل نبض هاش روی مچ و گردنش ادکلن زد.
یونگی آستینش رو بالا داد و چشمای بی روحش برقی زد .
ضامن باکس رو بالا داد و رایفل با شکوهش رو بیرون کشید .
نامجون نگاه تحسین آمیزی به تنه ی پولیش شده اش انداخت :
-هی بزار یه نگاه به این بد اَس گرل بندازیم هوم؟
یونگی پوزخند سردی زد :
No way im jealous


رایفل اسلحه ای با تنه ی چوبی ، رایج ترین اسلحه در جنگ جهانی اول و ساخت دست متحدان یعنی امپراطوری ژاپن ، تزار ها ، فرانسه و بریتانیا .
گفته میشه تعداد کسانی که در اون زمان توسط شلیک رایفل به قتل رسیدن به قدری زیاد بوده که اگر اجساد. سربازان را دراز به دراز در ردیفی پشت سر هم میخواباندی طول خط به صد ها کیلومتر میرسید.
اما خب ، متوسط قد سربازان سنگالی در نورماندی ۱۸۰ بود .
این یعنی ...
دو برابر
قد
جیمین .

CALIGO     Where stories live. Discover now