2-the fortune cookies

175 18 16
                                    



نزدیکای غروب بود که بالاخره سمج بازی هوسوک و کلک «چشم های گربه ی شرک»از طرف جیمین روی سوکجین جواب داد و با این که به خودش قول داده بود بعد ازون هفته ی پر استرس کل روز توی سرهمی‌یونیکورنیش زیر پتو‌ بمونه.
اما افسوس
وقتی پای پسر ها وسط بود «نه گفتن» از لغت نامه ی سوکجین حذف میشد .

-ضد آفتاب چی؟
جیمین پاشو تقریبا زمین کوبید:
-یااا هیونگ ساحل که نمیخوایم بریم .
جین اخمی کرد :
-خوبه، پس دیگه نمیای بگی هیونگ لپام قرمز شده ، من دوباره حوصله ی آلوورا مالی کردن ندارم.
جیمین که با یاداوری خاطره ی افتاب سوخته شدنش اخم کرده بود تو فکر فرو رفت و لپای خودشو لمس کرد.

هوسوک که طبق معمول اول از همه توی خط مقدم صف حاضر بود چمباتمه زده بود تا کسی عدم تواناییش در بستن بند کفش رو نبینه .
سوکجین اخم ریزی نثار زانوهای استخونی و لختش کرد و به طرفش رفت تا طبق معمول گره ی کور بند آل استار های رنگیشو باز کنه:
- تو نمیتونی با شلوارک بیای هوپ ،هوا بارونیه.
کفشای سایز کوچیکش زیر دست جین تکون خوردن و اعتراض کرد :
-یااا هیونگ آسمون سئول امروز خیلی سافته، عین هیونگِ هوپ!
بعد خم شد تا صورتشو بین انبوه تارهای ابریشم مشکی هیونگ ببره و نخودی بخنده
جین دستشو نوازش وار پشت ساق های باریک هوپ کشید و بلند شد ، تک‌خنده ای کرد و در حالی که چشماشو روی هم میگذاشت سرشو به طرفین تکون داد.
این امضای سوکجین برای رضایت دادن با وجود نارضایتی بود که اغلب اوقات پیوستگی بود قطع نشدنی که توی خونه چهار نفریشون جریان داشت .

و اما غول مرحله اخر ، تهیونگ
درو محطاتانه باز کرد و از بلند بودن صدای «bring me the horizan
صورتش رو جمع کرد ، خب طبیعیه، تا بودن همین بوده، سوکجین در حال بلند کردن صدای اپراهای روسی و موتزارت و شوپن ، تهیونگ در حال وصل کردن ایوایکس برای شکنجه دادن دو تن دیگه با دِث متال ، «هوپ اصولا با همه چیز به آسونی تطبیق پیدا کرده و لذت میبرد»

با احتیاط از بین انبوه لباس های روی زمین رد شد و خودش رو به تاریک ترین نقطه ی اتاق ، تخت زیر پنجره رسوند« پنجره ای که تماما با اسپری سیاه زد نور شده بود»
در حالی که پاکت های خالی رامن و استیک های پلاستیکی رو جمع میکردو توی کیسه مینداخت توی سکوت منتظر شد .
-نچ
تیهونگ نچ کشداری گفت و بدون گرفتن نگاهش از صفحه ی مانیتور پاستیل ماری بین
لباش رو تا جایی کشید که نصف شه.

جین لبخندی زد و جمع کردن اون بازار شام ادامه داد.
عادت داشت قبل از درخواست هرکاری از وی انقدر ممارست و صبوری به خرج بده تا بالاخره محبت به یک دندگی چیره بشه و تِه تارک دنیا از غارش دل بکنه .
با رسیدن به دراور ، دسته ی موهای قرمز گیر کرده بین دندونه های برس باعث شد اخم غلیظی بکنه دست به سینه وسط اتاق به وی زل بزنه:
-دوباره با صابون سرتو شستی ؟
ته گرخیده به بالا نگاه کرد خودشو روی ملافه ی بهم ریخته جمع کرد .
«با ملایمت بیشتر» - پس اون ماسک مو رو برای کی خریدم؟
وی که خیالش از دعوا شدن راحت شده بود دوباره قیافه ی حق به جانب گرفت :
-نمیام .



CALIGO     Where stories live. Discover now