تو یه شب زمستونی که آسمون صافه و باد سردی در حال وزیدنه، تو و دوست صمیمیت تصمیم میگیرین برای تفریح به طبیعت جنگلی خارج از شهر سئول برید و پیکنیک کوچیکی داشته باشید.
بعد از گذاشتن خوراکی ها و وسایل مورد نیازتون سوار ماشین شدین و حرکت کردین. تو راه کلی مسخره بازی در میووردین و کلی بزن برقص کردین.
بعد از یه مسیر 40 دقیقه ای، به جایی که دوست داشتین رسیدین. وسایلو جمع کردین و یه جای خوب پیکنیکو راه انداختین.
*
تو:خب کیتی [katy] ،(یه نفس بلند میکشی) به نظرت چیکار کنیم؟
کیتی: اومممم ...بیا اول یکم آهنگ بخونیم تا من آتیشو درست کنم بعد سیب زمینی هارو بندازیم توش
تو: وای عالیه اتفاقا دوست داشتم باهم آهنگ بخونیم.
*
گیتارو برمیداری و شروع میکنی به زدن...یه آهنگ شادو با هم دیگه میخونین. لبخند از لب هیکدومتون نمیوفته و با عشق ادامه میدین. آتیش هم کم کم جون میگیره و کیتی 4تا سیب زمینی داخل آتیش میندازه.
دیگه نمیتونید قر کمرتوتو کنترل کنین و کم کم بلند میشینو شروع میکنین به رقصیدن؛ تو همونطور که گیتار میزنی،بلند میخونی و میرقصی..کیتی هم امون نمیده و با صدای صاف و بلندش همراهیت میکنه و رقصشو به رخ میکشه. کیتی موبایل و مونوپادشو درمیاره تا این لحظه های شادو برای همیشه ثبت کنه،شماها هم همینطور جلوی دوربین میخونین و میرقصین و میترکونین جوری که دیگه زمان از دستتون در میره.
کمی اون طرف تر ،هوسوک خیلی اتفاقی صدای خنده و آواز محوی از دور میشنوه..به دنبال صدا راه میوفته و چشمش به تو و کیتی که از این دنیا دور شدین و دارین میترکونید، میوفته.
کم کم نزدیکتر میاد که شاید متوجه ش بشین..انقدر نزدیکتر میاد تا به 4قدمی شما میرسه... تو همین حین چشم کیتی به صفحه ی موبایلش میوفته و میبینه یکی چند قدمیشون ایستاده؛ برمیگرده و با چشمای ریز شده طرفو نگاه میکنه و یهو سرجاش خشکش میزنه...با دستش بازوتو میگیره و تکونت میده
*
کیتی:هی..هییی
تو:پ چیشد همراهیم کن خواهر (و ادامه میدی به رقصیدن)
کیتی:(با داد)دی..دی..دیوونههههه پ..پششش..تت سرتتتتت!!!!
(تو با تعجب برمیگردی و بعد چند لحظه مثل اون خشکت میزنه)
هوسوک:ب..ببخشید خانمها فقط داشتم رد میشدم و صداتون رو شنیدم، برام جالب بود شادی و رقصتون و... گفتم بیام از نزدیکتر شاهدش باشم... (و منتظر به شما دوتا نگاه میکرد)
{خیلی ناگهانی کیتی جیغ فرابنفشی کشید و رفت جلو تا باهاش خوش و بش کنه}
کیتی:واااااای خدایاااا منو دوستم بزرگتررررین طرفدارای Bts هستیم اصلا باااورم نمیشه شما رو دارم میبینم واییییی(دست هوسوکو گرفت و از ذوق بالا و پایین میپرید)
{هوسوک هم در مقابل دست کیتی رو فشرد و تعظیم میکنه}
هوسوک: چقدر عالییی چه تصادفییی (و یک خنده ی صداداری که چشماشو هلالی میکنه تحویل کیتی داد)
{تو هم وجودتو گر گرفته و کسی که میبینیو هنوز باور نداری...کم کم میری جلوتر}
تو:س.سلام...خیلی خوشحالم که میبینمتون. نمیدونم چی بگم واقعا استرس دارم >< (و تعظیم میکنی)
اونم متقابلا تعظیم میکنه و دو دستشو میزاره رو دستم میزاره و میگه :استرس برای چی!!! وقتی من امیدتم اصلا استرس نداشته باش... دو تا آدم باحال مثل شماها آرمی هستن دیگه چی از این بهتر؟!..چقدر خوبه که بالاخره همو میبینیم♡
*
چشمات با حرفاش قلب میشن♡_♡ و آروم میشی و حین تعارف کردنش به جمعتون چند نفر اسم *هوبی* رو صدا میزنن..همه به طرف صدا برمیگردیم و هوسوک با دستاش به اونا اشاره میکنه که بیان اینجا..
اونا هم کم کم راه میوفتن طرفمون..هر چی میان جلوتر خوشتیپ تر میشن..☆
شما دو تا دوست هم دست همو میگیرین که یه وخ پس نیوفتین...وقتی میان دیگه میتونین کله گروهو تو یه قالب زیبا با پس زمینه ی طبیعت و نور پردازی آتیش ببینین.
شروع به احوال پرسی میکنین و مثل یه دایره بزرگ دور آتیش میشینین.اینم جا نمونه که همون اوایل کیتی به خاطر علاقه ی شدیدش به جونگ کوک به دستش میچسبه و ولش نمیکنه و جونگ کوکم با خنده متقابلا دستشو سفت میگیره.
توی دایره تون جیمین سمت راستت نشسته و در کنارش ته هیونگ و یونگی و بعد هوسوک که تقریبا روبه روی تو میشه.. ♡ سمت چپتم سوکجین و بعد نمجون و کیتی و جونگکوک..^^ همه با هم مشغول صحبت کردن و لبخند زدن میشن که..
*
یه دفعه یونگی با سوالش همه رو ساکت میکنه:خب خانما.. بگین چیکار داشتین میکردین که هوسوک ما محو تماشاتون شده بود؟^^
(یهو همه میزنن زیر خنده)
هوسوک هم با همون خنده ی چشم هلالیش با آرنجش به بازوی یونگی میزنه: هیییی
یونگی: آخخخخ..چته خا دارم سوال میپرسم..
+:تو تا همین حالا با هیچکس حرف نمیزدی حالا که زدی یه سوال بی ربط میپرسی!!
ته هیونگ چشاشو ریز کرد و رو به هوسوک میگه: هیونگ این کجاش بی ربط بود؟ مشکوکیا!!!
تو هم که میخوای دعوا را نیوفته میگی: با دوستم داشتم آهنگ میخوندم..
توجه نمجون جلب میشه: واووو شما دخترا میتونین بخونین؟
شما هم با سر تایید میکنین و اضافه میکنی: فقط برای سرگرمیمون این کارو میکنیم دو تامون خیلی به آهنگ و ساز های موسیقی علاقه داریم.
(همه یه اووو بلندی میگن)
زیر چشمی کیتی و نگاه میکنی و زیر لب بهش میگی: دیوونه ولش کن گناه داره
اونم محل نمیزاره و تازه سرشم میزاره رو شونه ش
توام کم نمیاری و بلند اسمشو صدا میزنی: کیتییییی!!!
کیتی هم جونگکوک و ولش میکنه و سیخ میشینه...همه هم فقط داشتن به این دوستیه بامزه تون نگاه میکردن و میخندیدن.
نمجون میپرسه:میشه یه آهنگی بخونی؟دوس دارم صداتو بشنوم.
*
بقیه هم از خدا خواسته با ذوق نگاهت میکنن..وقتی به هوسوک نگاه میکنی اون با باز و بست کردن چشماش بهت علامت مثبت رو میده و تو هم یهو ضربان قلبت شدت میگیره و لبخند پر معنایی بهش تحویل میدی..
جونگکوک متوجه این تماش چشمی شد و کمی ناراضی ازش اخم کوچیکی روی پیشونیش نشست..!
توی تمام اون لحظات اون هم مثل هوسوک محو حرکاتت بوده و قلبش تند میزده اما تو هیچ کدوم رو متوجه نشده بودی تا اینکه وقتی میخوای شروع کنی، نگاهت به نگاهش گره میخوره و متوجه اخم و ناراحتی جونگکوک میشی.. با اینکه دلیل این اخمو نمیدونستی، به زور و با نگرانی نگاهتو به نمجون میدی و قبول میکنی~☆
گیتارتو بر میداریو شروع به نواختن میکنی و کم کم شروع میکنی..
نگاهتو بین جمعیت میچرخونی و میبینی هوسوک با ذوق و شوق زیاد نگاهت میکنه و از ته دل لبخند میزنه، نمجون هم همراه با ریتم پاهاشو به زمین میکوبه،کیتی هم با افتخار نگاهت میکنه و متن آهنگو زمزمه میکنه،جیمین هم که فک کنم از شوقش دسته ته هیونگو از جا کند و اینکه بقیه هم با تعجب بهت زل زده بودن و غرق آرامشی که از ریتم میگرفتن شدن.
وقتی تیکه اول آهنگ تموم شد دست از گیتار زدن میکشی و صدای دست زدن بقیه بلند میشه..تو هم به همون حالت نشسته دستتو میزاری رو سینه ت و تعظیم میکنی.
نمجون حین دست زدن، سوکجینو محکم کنار میکشه تا بتونه نزدیک تو بشینه،اما سوکجین با مخ زمین میوفته؛
*
رو بهت میگه: واووو دخترر..تو عجب صدایی داری حس میکنم موهای بدنم سیخ شد..میتونم آهنگ اصلی رو بشنوم؟ ... (حالا این وسط همه دارن به سوکجین بدبخت نگاه میکنن و میخندن^^) تو هم با خنده رو یه جمع میگی: نگا چجوری همسرشو پرت کرد رو زمین تا با من حرف بزنه!!..(اینو که گفتی دیگه همه روده بر شدن از خنده حتی جین هم که تو همون حالت داشت غر میزد، خنده ش گرفت.)
نمجون هم با کمال خونسردی بهش میگفت که چیزی نشده بیا سر جام بشین و این حرفا...
*
این وسط فقط قیافه ی جونگکوک بود که تو هم بود و خیلی کم یه تلخندی تحویل جمع میداد..
خلاصه به هر بدبختی که بود جین سر جای نمجون نشست و وقتی جمع یکم آروم شد تو هم آهنگو پخش میکنی..
*
نمجون که پر احساس شده بود و سرشو با ریتم تکون میداد این دفعه گفت: وای چقد این ریتمو دوست دارم♡در ضمن..چقد این صدا شبیه صداتههه اخه..نکنه اینو تو خوندی بلوف میای که خواننده نیستی!!! اصلا میخوام صداتو بدون گیتار بشنوم همین الان..!
تو هم گیج به نمجون خیره شده بودی..
هوسوک هم که از درخواست های مکرر نمجون خسته شده بود بهش گفت: چرا انقد اذیت میکنی؟! ولش کن خب هیونگ..شاید دوست نداشته باشه این کار رو بکنه..
جین گفت:هی بچه...تو هیچی نگو که ممنوع الحرفی.. حرف بزنی راجع به ایشون(و به تو اشاره میکنه) مجرم حساب میشی.. هنوز یادم نرفته سوال ته ته رو پیچوندی...
ته هیونگ هم که از خدا خواسته، لب پایینیشو اوورد جلو و گفت: آره، هیونگ راس میگه، تو به من پاسخی ندادییی..تو منو رد کردی..(حالت بغض به خودش میگیره)
و بعد جین صورتشو به حالت چندش جمع کرد و گفت: فعلا که تو دکمه ی غیرفعال مغزت و روشن کردی اینطوری هم داری اعتراض میکنی، مگه چی شده !!! اصلا اعتراض وارد نییسس (و ضربه ی صداداری به زانوش زد و حالت قاضی ها رو به خودش گرفت^^)
ته هیونگ یهو سیخ بلند شد و با همون بغض انگشت اشارشو طرفه جین گرفت و گفت: ولی تو..ولی تو همین الان..ازم..دفاع کردی پ.. یونگی و هوسوک نذاشتن که ادامه بده و دستشو کشیدن و نشوندنش..
تو هم با خنده میگی: باشه (: من قبول میکنم که بدون گیتار بخونم در عوضش از نمجون اوپا میخوام که صدامو ارزیابی کنه و راهنمایی های لازمو بهم بگه^^..بقیه هم سراشونو تکون میدن و حرفمو تایید میکنن..
*
چشماتو میبندی ووایندفعه قسمت کورس آهنگو شروع به خوندن میکنی..
وقتی تموم میشه..چشماتو باز میکنی و منتظر به نمجون نگاه میکنی که اون میگه: بازم میپرسم مطمئنی واقعنی که آهنگو نخوندی ؟؟!! تو فوق العاده ای ..صدای شدیدا آرام بخشی داری(: (و با لبخند و افتخار نگاهت میکنه و صدای تشویق بقیه حرفشو به حکم میرسونه)
جیمین هم شیطنتش گل میکنه و میخواد تو رو به چالش بکشه ازت میپرسه: خببب..ما فهمیدیم دوستتون کدوممونو از بقیه بیشتر دوست داره^^حالا بگو ببینم تو کدومو بیشتر از هممون دوست داری^^؟؟؟!
و با خنده ی شیطانی زیر چشمی هوسوکو نگاه میکنه و منتظر واکنشی میمونه... هوسوک که دیگه نمیخواست این فضولا بهش شک کنن، چشماشو بست و سکوت کرد و منتظر ادامه ی ماجرا بود..
تو با خجالت دستاتو رو لپات میزاری و میگی: من همه تونو خیلی دوست دارم..
که ته هیونگ میگه: نه دیگه..، یکیو فقط باید انتخاب کنی مگه نه بچه ها؟؟ (که همه یه بله ی بلندی میگن)
تو هم که دیگه از خجالت آب شده بودی دستاتو جلوی چشمات میگیری و لای انگشتاتو باز میکنی و بقیه رو میبینی که منتظر سراشونو اووردن جلو به غیر از هوسوک و جونگکوک،و دارن بهت زل میزنن..و خیلی زود انگشتاتو مییندی و با صدای آرومی میگی: هو..سوک.
که یهو داد و فریاده که میره تو آسمون و میگن اعتراف کرد جیییییغ هوراااا داددد...
کیتی هم که داشت خودشو جر میداد و خیالش راحت شد که جونگکوکو برای خودش گذاشتم.. با اینکه میدونست هوبی لاوری..
خود هوسوک هم که دست به سینه بود و با لبخند به واکنش بقیه نگاه میکرد..
بالاخره همه با خنده های صدادار و بی صدا نشستن که دوباره جیمین میگه: خخخخبببب..حالا که مشخص شد کیو بیشتر از همه دوست داری، الان دیگه باید باید این چالشو انجام بدی..^^
تو با تعجب و ترس میگی: یا خدا.. چه بلای دیگه ای میخوای سرم دربیاری جیمین شییی؟؟؟
اونم میگه: باید همین کورس آهنگیو که الان خوندی تو چشم هوسوک هیونگ ما بخونی و بهش تقدیم کنی..
(اووو همه بلند شد)
*
اعصاب جونگکوک دیگه واقعا بهم ریخته تر میشه و نمیدونه چیکار کنه، سعی کرد بی تفاوت باشه اما نمیشد، نگاهاش فقط بین تو هوسوک میچرخید، داشت به هیونگ مهربون و خوش خنده ش حسودیش میشد، دوست نداشت الان اون این خنده ها رو بر لب داشت، دوست داشت خودش صاحب این لبخندا باشه اما تقدیرش اینجور رقم خورده که فقط میتونست تماشاگر این لحظات باشه نه بوجود آورنده ش..
خودتو بعد از چند نفش عمیق آماده میکنی و گیتارتو دستت میگیری و از اول آهنگ شروع به خوندن و نواختن میکنی•°☆
در تمام لحظات خوندنت چشمات بسته بود و هنوز خجالت میکشیدی، وقتی به مصراع آخر آهنگ میرسی:
No, I Wanna Fall In Love..
بعد از نفس کوتاهی، با لبخند نگاهتو به نگاه هوسوک میدی و میگی: :)..With You
و آهنگ رو تموم میکنی~☆
هوسوک هم با لبخند عمیقش به نگاه کردن بهت ادامه میده و عشقتو نسبت بهش دریافت میکنه.. ♡ بین این عشق بازی نگاه های شما ، صدای دست و صوت و جیغ بقیه هم کم نمیشه
.
.
.
《oct 21 2017
Finished at 4:31 A.M.》《Edited in: may 9 2020 7:06 A.M.》
.
.
.
{ تو پارت بعدی متن آهنگ و ترجمه شو حتما براتون آماده میکنم ^*^ ♡♡♡♡♡ }
KAMU SEDANG MEMBACA
Wicked Game
Fiksi Penggemarسلام به همگی^^ من N.Darkness هستم که به تازگی نویسندگیو با جدیت شروع کردم و خیلی بهش علاقه دارم♡.♡ این اولین "متن" و "تصورات"ی بود که نوشتم و خیلی برام ارزشمنده چون اینو از آهنگی با همین اسم (wicked game=دغل بازی) الهام گرفتم... وقتی داشتم به این آه...