10:00a.m
بارون مثه شلاق به شیشه ماشین میزد و حتی صدای بارون هم نمی تونست هوسوک رو از فکر بیرون بکشه......
نمیدونست چند دقیقه ست تو ماشین نشسته و به شیشه جلوی ماشین بی هدف خیره شده
نمیدونست جین چه واکنشی نسبت به موضوعی که میخواست مطرح کنه،نشون میده...
ذهنش خیلی مشغول بود،خیلی....
بالاخره دل از افکارش کند و از ماشین پیاده شد،چتر همراهش نبود پس دوید تا زودتر به محوطه داخلی کارخونه برسه و بیشتر از این خیس نشه..
طبق معمول کارگرا مشغول کار بودن و صدای دستگاهایی که روشن بودن اجازه نمیداد صدا به صدا برسه....
به طرف دفتر مدیریت جمع و جوری که تو کارخونه بود و رفت.....
در زدو وارد اتاق شد....
جین و نامجون در حال خوردن چای بودن که با باز شدن در توجشهون به سمتش جلب شد...
+سلام،صبحتون بخیر...
-سلام هوبی.....این افتخار رو مدیون چی هستیم ؟
جین گفت و با عصبانیت به هوسوک نگاه کرد
+هیونگ به خدا دانشگاه دست و پامو بسته
این دانشگاه تموم شه میام تمام وقت کنار خودت باهم چای بخوریم...هوسوک گفت و به جین و نامجون که در حال چای خوردن بودن اشاره کرد و خندید....
-ما ۴ساعت کار می کنیم یه ربع ساعت چای می خوریم از نظر حضرت عالی مشکلی داره؟؟
هوسوک خندید و روی نزدیک ترین صندلی به میز جین نشست...
+نه چه مشکلی....
نامجون فنجان خالی چای رو روی میز گذاشت و گفت
-خب حالا چی شده این ساعت اومدی کارخونه،معمولا اگه میخواستی بیای ظهر میومدی!جیهوپ اماده جواب دادن به نامجون شد که جین پیش دستی کرد و سوال دوم رو مطرح کرد
-و مهم تر از همه چرا جیمین همراهت نیست؟
+اجازه بدید تا من تعریف کنم...
نامجون و جین سرشون رو به علامت مثبت تکون دادن
+جیمین داره تمرین میکنه......و اینکه منم اومدم اینجا تا با شما در مورد یه موضوعی صحبت کنم...
-چه موضوعی؟
نامجون گفت و منتظر به هوسوک نگاه کردهوسوک رو به جین کرد و گفت
+هیونگ ازت میخوام اجازه بدی جیمین تو مسابقات اتومبیل رانی سئول شرکت کنه...
جین با اخمی غلیظ در جواب هوسوک گفت
-معلوم هست چی میگی هوبی؟؟میخوای خودم با دستای خودم برادرمو بندازم تو دهن شیر....تو میدونی پدربزرگمون تو سئول زندگی می کنه
YOU ARE READING
Dark Clan
Fanfiction🍷طایفه تاریک🍷 "نمیخوای بدونی چرا من میتونم احساساتتو درک کنم؟؟" "گوشم با توعه" "چون تو ماله منی...." شکه در حال تجزیه تحلیل کردن حرف پسر مو مشکی بود و پسر مو مشکی بدون توجه به اینکه جیمین رو با این حرفش دیوونه میکنه اونو به زبان اورده بود!! "چ...