19 :45p.m
با جلوی کتونیش ضربه ی ارومی به سنگ کوچیکی که جلوی پاش بود زد.....
چند قدمی به جلو برداشت و دوباره همون سنگ رو پرتاب کرد.....
انقدر اینکار رو ادامه داد تا بالاخره به پارکی که قبلا با جیهوپ رفته بودن رسید
رو همون نیمکت قبلی نشست
پارک خلوت بود....هوا تاریک شده بود
تو مسابقه نفر دوم شده بود و کمی ناراحت بود
رقیباش انقدر هم که جیهوپ میگفت آماتور نبودن و بعضی هاشون واقعا حرفه ای بودن.....و جیمین هم یکم بدشانسی آورد...
دوست داشت حالا که جین یه فرصت بهش داد تا به سئول بیاد و خودشو به چالش بکشه....بهترین خودشو نشون میدادجیهوپ سعی کرده بود حال و هواشو عوض کنه تاحدودی هم موفق بود ولی جیمین نیاز داشت یکم با خودش خلوت کنه
بخاطر همین از خونه بیرون زد
به جیهوپ گفت که میره بیرون ولی اون یکم خواب آلود بود و فقط سرشو تکون دادتوجهش به سمت تابی که دفعه قبل با دیدنش گریش گرفت جلب شد
کنجکاو بود تا درباره ی خاطرات گنگ و عجیبی که گاه و بیگاه یادش میومد بدونه....
ولی همشون کوتاه و بی معنی بودن و مثل همیشه چند قطعه ی گم شده از پازل زندگی جیمین گم شده باقی می موند
از پشت سرش صدای پا میومد
به صدای گوش خراش خورد شدن برگ ها زیر پای صاحب اون صدا اهمیتی نداد
تا وقتی که احساس کرد اون صدا درست پشت سر جیمین متوقف شده بود
جیمین احساس خطر میکرد و ترسیده بود
حس بدی داشت.....چشماش دور تا دور پارک می گشت ولی جیمین جرئت برگشتن و نگاه کردن به صاحب اون صدا رو نداشتبا تمام جرئتی که تو این چند ثانیه در خودش جمع کرده بود.......
سرشو به سمت عقب برگردوند تا صاحب اون صدا رو ببینه ولی قبل از اینکه فرصت این کار رو پیدا کنه
دستی دور دهنش حلقه شد پارچه ای روی دهنش قرار گرفت
حالا فقط و فقط سیاهی بود که جلوی چشمای جیمین جولان میداد......صدای زنگ خوردن گوشی جیهوپ باعث بیدار شدنش شد...
دستی به صورتش کشید و به شماره ناشناسی که روی گوشیش افتاده نگاه کردگوشیشو جواب داد و کسی که اون طرف خط بود بدون لحظه ای مکث و با صدای نگرانی پرسید.
"جانگ هوسوک؟"
جیهوپ با صدای اون پسر کمی نگران شد
"بله،خودمم""من جونگ کوکم،جیمینو دزدیدن....معلومه تو دقیقا کدوم گوری هستی؟؟"
"چی؟؟جیمین..."
جیهوپ نتونست دیگه صحبت کنه انگار توانایی صحبت کردنو از دست داده بود
"من میدونم کجاست فقط امیدوارم قبل از اینکه بلایی سرش بیاد برسم اونجا...فقط به این لوکیشن که برات میفرستم بیا سریع..."
YOU ARE READING
Dark Clan
Fanfiction🍷طایفه تاریک🍷 "نمیخوای بدونی چرا من میتونم احساساتتو درک کنم؟؟" "گوشم با توعه" "چون تو ماله منی...." شکه در حال تجزیه تحلیل کردن حرف پسر مو مشکی بود و پسر مو مشکی بدون توجه به اینکه جیمین رو با این حرفش دیوونه میکنه اونو به زبان اورده بود!! "چ...