_دادا دوباره داره خوابت میبره!
نامجون کلمات رو دم گوش تهیونگ هیس کرد و لگدی به پایه صندلیش زد تا اینکه اون آروم سرش رو از رو میز بالا آورد و زیرلب غر غر کرد.
_که چی! جین هیونگ منو پوشش داده پس آقای چوی نمیتونه توبیخم کنه.
تهیونگ زمزمه کرد و دوباره با خمیازه ای که از دهنش خارج شد سرش رو روی میز استراحت داد.
_یعنی میگی من چاقم؟ جین با غیض از روی شونه هاش به تهیونگ نگاه کرد.
پسر گفته شده قبل از اینکه چشمای خیلی خیلی خوابالودش رو ببنده "نه" آرومی گفت و خندید.
هرچند که بدنش بخاطر کم خوابی خسته بود اما درعوض مغزش داشت دوبرابر کار میکرد تا اون رو از خوابیدن منع کنه؛ بنابراین آهی کشید و به آروم بالا و پایین شدن صفحه های کتاب ریاضیش بعد از هر بازدمش خیره شد.
یه لحظه نگاهش به منظره پسری از اون طرف کلاس افتاد که داشت صفحات کتاب رو با اشتیاق مضاعف ورق میزد و همین باعث شد تهیونگ با خودش اخم کنه "اخه کی انقدر برای خوندن ریاضی هیجان زده میشه؟!"
اما درست همون موقع بود که متوجه عکس یه دختر نیمه لخت بین صفحات درحال ورق خوردن شد.
چند اینچی سرش رو از میز بلند کرد؛
و همون لحظه چشماش از تعجب گشاد شدن، دوباره به اون پسر زل زد اما بنظر نمیرسید که اسمش رو بدونه.
خب بهرحال جای تعجب نداشت، تهیونگ اصلا به خودش زحمت معاشرت با کلاس رو نمیداد!
"داره پشت کتاب ریاضی پو*ن نگاه میکنه؟"
"اگه شق کنه چجوری میخود کنترلش کنه؟ وات د هل؟ نکنه میخواد همینجا اینکارو کنه؟"
تهیونگ بی صدا هینی کشید و به دانش آموزای اطراف نگاهی انداخت و بنظر نمیمد هیچکدومشون متوجه اون پسر یا شور و ذوقش برای ریاضی حل کردن شده باشن.
همشون تا کمر رو جاشون خم شده بودن و باشتاب فرمول ها و معادلات رو مینوشتن.
"خدای من مشکل این پسر چیه ناموسا؟" مات و مبهوت با خودش فکر کرد.
دوباره وقتی اون پسر دستاش رو بالا برد و مورد دیدرس آقای چوی قرار گرفت، تهیونگ نگاهش کرد.
-بله جانگکوک؟"جانگکوک؟ که اینطور!"
_میتونم برم دستشویی آقا؟
جانگکوک مودبانه درخواست کرد. آقای چوی هم به نشونه ی موافقت سری تکون داد و بنظر رسید که اصلا متوجه برآمدگی جلوی شلوار پسر نشده.
تهیونگ با نگاهش جانگکوک رو دنبال کرد که چطور سوییشرتش رو برداشت و محتاطانه باهاش جلوی شلوارش رو پوشوند.
"فااااک!" با دهن بسته خندید و سرش رو با لذت حاکی از سرگرمی تکون داد.
اما وقتی دو ثانیه بعدش فهمید که خودشم نیاز به دستشویی داره خنده تو دهنش میماسه؛ چون این به این معنی بود که باید میرفت دستشویی و اونوقت اینم معنیش این بود که مجبور میشد
ناخواسته با اون پسر موقع ج*ق زدن مواجه بشه!
"شت"
از اینکه اونروز یه عالمه شیر توت فرنگی خورده بود از خودش بدش اومد.پنج دقیقه گذشت و هیچ خبری از جانگکوک نشد.
"شت شت شت"
_آ آقا؟ میشه برم دستشویی؟
تهیونگ بالاخره اجازه گرفت و قیافه ی دردناکی رو صورتش درست کرد تا نشون بده چقدر ناجور نیاز داره که بشاشه.
معلم با سر علامت داد که بره و بعد برمیگرده سمت تخته تا به نوشتنش ادامه بده.
به سرعت از در بیرون زد و مثل یه جونور از قفس آزاد شده خودش رو به پایین راهرو و بعد به دستشویی رسوند.
به طرف پیشابگاه دویید و قبل ازینکه صدای ناله یا هر نوع صدای دیگه ای ازون پسر بخصوص بیرون بیاد کارشو تموم کرد.
بعد خیلی تند و سریع سمت سینک رفت و دعا کرد که مجبور نشه صدای آزار دهنده ای رو بشنوه.
همون لحظه در یکی از اتاقک ها با یه صدای تیک آروم و پشت بندش صدای سیفون باز میشه و تهیونگ حس میکنه که کمرش بی حس شده.
یه جفت دست سمت چپش ظاهر شدن و به شیر آب رسیدن؛ تهیونگ با احتیاط سرش رو برگردوند و دید که پسر پور*ی درست کنارش وایساده.
جانگکوک وقتی متوجه نگاه های ممتد پسر کناریش شد، زیر لب زمزمه کرد: _امم سلام؟
-واقعا چرا باید سر کلاس ریاضی پورن نگاه کنی؟!
قبل ازینکه تهیونگ خودش هم متوجه شه، کلمات مثل ژله از دهنش به بیرون سر خوردن.¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬
خب دوستان اگه بازخورد کافی نداشته باشه ادامه ش رو دیگه نمیزارم پس کامنتاتون رو ازم دریغ نکنید☺🍀
🐞🐞
أنت تقرأ
Sleeping Arrangements
أدب الهواة^قرارهای خواب¬💊 ~داستان از این قراره که تهیونگ، پسری که شب ها راحت خوابش نمیبره، بعد از اینکه مچ جانگکوک رو موقع دیدن پورن سر کلاس میگیره میفهمه که یه فرصت خوب نصیبش شده تا... این فیک ترجمه شده اس🙌 حتما یه فرصت بهش بدید😉