در حموم رو با ضرب بست و با آخرین توانی که داشت خودش رو روی زمین انداخت.
سوزشی که بخاطر کشیده شدن پوست برهنه زانوهاش روی پارکت اتاق ایجاد شده بود ، در مقابل دردی که قفسه سینش رو تو هم میپیچید ، چیزی نبود.
نفس های عمیقی میکشید و صدای خس خس سینش توی اتاق میپیچید.روی زمین خم شده بود و با دست راست قلبش رو توی مشتش فشار میداد و انگشت های دست چپش از شدت درد ، پارکت سفت خونه رو چنگ میزد.
صورتش سرخ شده و رگ های پیشونی و شیقش بیرون زده بود. سفیدی چشم هاش پر از خون شده ، تا حد بیرون زدن از حدقه گشاد شده بود.
دستش رو از روی قلبش کند و به گلوش که تک تک رگ هاش بیرون زده بود گرفت.
دردی که از قلبش شروع شده و توی تمام وجودش پخش شده بود به حدی زیاد بود که حس میکرد الآن تمام مویرگ های مغزش پاره میشن.
نفس نمیتونست بکشه و تنها خواسته تک تک سلول هاش "تموم شدن" بود.
به هر طریقی...
چان فقط میخواست اون درد تموم بشه.
ثانیه ای بعد ، نفس گره خورده توی گلوش با بازدمی آزاد شد و چانیول بی هوش روی زمین افتاد.
Surrender
چشم هام رو که باز کردم ، با صورت روی زمین بودم.
دست هام رو کنار سرم تکیه گاه کردم و با کمک اون ها به هر زحمتی که بود ، از جا بلند شدم.
با همین تلاش کوتاه مدت هم به نفس نفس افتادم.
با کمک دست هام خودم رو روی زمین کشیدم و به دیوار کنار در حموم تکیه دادم و سعی کردم با نفس های عمیقی که میکشم هم ضربان قلبم و هم دردی که هرچند خفیف اما تو ناحیه چپ قفسه سینم احساس میکردم رو آروم کنم.بعد از گذشت چند دقیقه و با بهتر شدن حالم ؛ با کمک گرفتن از دیوار از جام بلند شدم و با دو قدم ، پشت در حموم ایستادم.
دستم روی دستگیره در خشک شده ، به طور ملموسی میلرزید. هیچ توانی برای فشار آوردن بهش و چرخوندن اون دستگیره توی وجودم پیدا نمیشد.
صدای ضربان قلبم توی گوش هام اکو میشد و سر تا پا شوق بودم و هیجان.بعد از 5 سال .... بعد از 5 سال لعنتی...
پشت این در بکهیونم بود.
بکهیون من...
با همه تلاشی که برای کنترل احساساتم داشتم ، قطره اشک بی اختیاری روی گونه راستم چکید و لبخند تک صدایی رو روی لب هام آورد.
بعد از نفس عمیقی که کشیدم ، چشم هام رو بستم و دستگیره در رو با یه فشار چرخونده ، سرجام وایستادم و در رو هل دادم.
از شدت شوقی که توی تک تک سلول های بدنم میپیچید ، لب هام میلرزید و لبخند عجیبی رو روی صورت با چشم های بستم نقش میزد.
CZYTASZ
Surrender
Fanfiction🌧 𝑺𝒖𝒓𝒓𝒆𝒏𝒅𝒆𝒓 🌧 🎼 ꪶ • 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒃𝒂𝒆𝒌 , 𝑺𝒆𝒉𝒃𝒂𝒆𝒌 🌻 ꪶ • 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚 , 𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝒍𝒊𝒇𝒆 , 𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 , 𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚 , 𝑺𝒍𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒂𝒏𝒈𝒔𝒕 , 𝑺𝒎𝒖𝒕 🎼 ꪶ • 𝑨𝒖𝒕𝒉𝒐𝒓 : 𝑬𝒓𝒊𝒆𝒏𝒏𝒆 🌻...