❖ you are my angel ║ تو فرشته منی ❖
شويانگ با يه جعبه غذا كه از ظهرنگه داشته بود وسط
فضاى سبز پشت ساختمون اصلى مدرسه ولو شده بود
همينطور كه دستاشو زير سرش گذشته بود و به آسمون نگاه
ميكرد ابراى خاكسترى و وزش ملايم و خنک باد باعث شد
چشماشوببنده و بزاره افکارش معلق بشن.....
همينطور كه پلكهاش روى
چشماش سنگينى ميكرد متوجه نشستن ينفر كنارش شدخيلى بيحال گفت:« دی دی آلان اصلا حوصله ندارم اگه...»
هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای خنده ی آشنایی باعث
شد با تعجب سرشو برگردونه......همینکه چشمهاشو باز کرد روی صورت مهربون و لبخند
خیره کننده شینگچن قفل شد- ببخشید که مزاحم استراحت کردنت شدم دوست من
شویانگ سریع بلند شد و نفس کوتاهی کشید و سلام کرد
شینگچن ادامه داد- داشتم رد میشدم که دیدم هنوز غذا نخوردی برای همین
گفتم اگه مزاحمت نیستم باهم غذا بخوریمبعد جعبه نهارخودش رو در اورد و کنار اون یکی گذاشت.
+ نه نه چه مزاحمتی راستش ترجیح میدم تنها غذا نخورم!
- خوشحالم اینو میشنومشویانگ در جعبه رو باز کرد و شروع کرد به چیدن غذا
که بوی غذای شینگچن توجهش رو جلب کرد......توی ظرفش یکی از محبوب ترین مدلای شیرینی سنتی
چیده شده بود...شینگچن که برق چشمای شویانگ رو دید
پیشنهاد داد غذاهاشونو باهم عوض کنن...شویانگ که
نمیتونست همشو قبول کنه گفت همینکه یدونه شو
مزه کنه کافیه ...که شینگچن گفت:«خب راستش من زیاد به شیرینی علاقه ندارم اینو از
یه شیرینی فروشی معروف گرفتم امیدوار بودم که
خوشت بیاد اینو به عنوان قدردانی بابت اون روز
قبول کن ومن واقعا غذاییکه تو داری رو دوستدارم
یکم خودخواهیه ولی خوشحال میشم همشو بهم بدی»شویانگ جا خورده بود میدونست این مدل شیرینی تو هر
شیرینی فروشی ای گیرنمیاد یه سبک سنتی مثل این جدا
از اینکه نمیتونه قیمت پایینی داشته باشه
به راحتی هم پیدا نمیشه....یعنی با اونهمه مشغله شینگچن
وقت گذاشته بود تا اینو به عنوان قدردانی براش بخره؟!
جدا از اون آلان داره به نحوی ازغذاش تعریف میکنه
یعنی انقدر خوشش اومده؟!
همیشه ادمای زیادی دورشن و کلی دختر روش
کراش دارن و مدام تحت نظر میگیرنش و براش غذا و هر
چی که بخواد میبرن ولی اون هیچکدومو قبول نمیکنه.....
شویانگ خیلی دلایل داشت که بخواد احساس خاص بودن
بکنه اما همچنان سعی میکرد افکارشو ساکت نگه داره..
KAMU SEDANG MEMBACA
❖ you are my angel ❖
Fiksi Penggemarفكر نميكنم جمله اى به بى رحمى "ذات بد هيچوقت تغيير نميكنه " وجود داشته باشه اين سرنوشته كه هرطور بخواد روحتو به بازى ميگيره و تورو تبديل به چيزى ميكنه كه شايد خودتم ازش بترسى