part 12

8.9K 1.7K 116
                                    

جانگکوک :
هییییی
سلام

🌻 :
جئون؟
سلام

جانگکوک :
ببینم چطوری؟🐰

🌻 :
خیلی خوشحالم خیلی خیلی|
خیلی خوشحالم|
خوبم،
تو چطوری؟
انگار خوشحالی

جانگکوک :
آرررره
چون امروز،
تانی رو دیدم
و اون خیلی نازه
بخاطر همین خوشحالم

🌻 :
آه واقعا؟!
خوشحالی؟

جانگکوک :
هومممم
البته که خوشحالم

🌻 :
فهمیدم
یعنی،
همراه سوکجین بودی؟

جانگکوک :
نخیر
با تهیونگ بودم
سوکجین رو اصلا ندیدم، درواقع
این کمی خوبه؟!
چون اگه باهم روبرو بشیم
نمیدونم باید چیکارکنم

🌻 :
فهمیدم
اما تو با تهیونگ زیاد حرف نمیزدین
یعنی اینطوری گفته بودی
چطور شده؟

جانگکوک :
خب،
تو صف کافه تریا جلوم بود
کمی حرف زدیم
بعدش منو به خونشون دعوت کرد
منم بخاطر تانی رفتم
و مامان تهیونگ
واسمون کوکی های فوق العاده ای پخت

🌻 :
هوم
ظاهرا خوش گذشته
برات خوشحالم

جانگکوک :
آره خوش گذشت
وقتی با سوکجین باهم بودیم
با خانوادش آشنا نشده بودم
بخاطر دیدن مامانش خوشحالم
اون خیلی خوبه
و خیلی زیبا

🌻 :
چه خوب
خب تهیونگ؟
اون چطوره؟

جانگکوک :
تهیونگ
خب
من هنوز کمی ازش میترسم
اما اون خیلی مهربونه
و میدونی بهم اجازه داد تانی رو ببوسم😞
منم خیلی بوسیدمش😞
و دربرابر کم حرفی من
هی سرصحبت رو باز میکرد تا حرف بزنیم
آره...اینطوری
شخص واقعا خوبیه

🌻 :
آه
فهمیدم
پس باهم خوبین

جانگکوک :
آره
حدس میزنم اینطوره

🌻 :
خوبه

جانگکوک :
چیزه
من امروز خیلی خسته شدم
بخاطر همین میخوام زود بخوابم

🌻 :
پس بخواب
شب خوش جانگکوک
لطفا هرروز باهم کوکی بخوریم|
لطفا|

جانگکوک :
شب بخیر

Cheat | TaekookWhere stories live. Discover now