...
ازیرافیل از دوست شیطانیش پرسید"کراولی؟"کرولی جواب داد"بله انجل؟"
ازیرافیل مردد بود"اممم... درد...درد داشت وقتی.."
کراولی ریز خندید "وقتی از بهشت سقوط کردم؟"
و لبخندش محو شد"یکم سوخت فکر کنم"دستش رو دراز کرد و پایین شونه اش جایی که بال هاش باید باشن رو مالش داد.
گفت "هنوز بعضی موقع ها میتونم حس اش کنم توی پشتم و شونه هام. خیلی بد نیست ، فقط میتونم حسش کنم."ازیرافیل رفت پشت سرش و دستاشو گذاشت روی شونه ی کراولی و ماساژشون داد.
کراولی لبخند زد، به ازیرافیل نگاه کرد. آروم گفت"ممنون انجل!"
ازیرافیل لبخند زد و خم شد،
کراولی رو محبت آمیز بوسید و اونو توی شوک تنها گذاشت.ازش دور شد و کراولی دنبالش کرد.
با نیشخند پرسید"این برای چی بود انجل؟!"
ازیرافیل چشماش برق زد"به دلایلی، گمون کنم!"کراولی خندید"ای فرشته ی شرور"
ازیرافیل هم زد زیر خنده.

أنت تقرأ
GoodOmens One Shots
أدب الهواةوانشاتهای ازیرافل و کرولی -I don't even like ypu! -YOU DOOOO -We are on opposite sides! -We are on our side!!!! 🏳️🌈 ZIZA