پارت کامل، قسمت چهارم و آخر

904 200 125
                                    


قسمت آخر

"این پایان نیست"

-داستان از زبان جین

نامجون گفت "میدونی، ما اولین کسایی هستیم که پروژه‌ی ریاضی رو قبل از زمان تحویلش تموم کردیم!" همینطور که کنار من راه می‌رفت، لبخند درخشانی زد و از کلاس خارج شد.

کلاس ریاضی زنگ آخر بود و مدرسه تموم شده بود. و این خیلی خوبه.

"معلمه رو دیدی اونجا؟ میتونم قسم بخورم که چشماش از حدقه دراومده بودن." گذاشتم صدای خنده‌ی شیشه پاک کنی معروفم پخش شه و نامجون هم همراهم خندید.

نامجون گفت "میدونی، خنده‌ی بامزه‌ای داری. دوستش دارم." مستقیم بهم خیره شد و هاله‌ی صورتی رنگی روی گونه‌هاش بود.

"اممم... ممنون." به خاطر حرفی که زد ازش عقب افتادم.

"به هر حال، من یه کاری دارم. باید همین الان برم. شاید بتونیم یه وقت دیگه‌ای با هم بریم بیرون." بعد، برام دست تکون داد و مستقیم به سمت خروجی رفت.

خب... منم باید برم تا یادداشت خاکستری رنگ رو از کمدم بردارم.

جونگ‌کوک و جیمین برای ریاضی به کمک نیاز داشتن، برای همین تمام زنگ تفریحم رو به اونا توی کتابخونه ریاضی درس دادم و وقت نکردم که سراغ کمدم برم.

مشتاقم بدونم یادداشت بعدی چی قراره بگه و همینطور امیدوارم که اون خودش رو زود بهم نشون بده. همینطور که آه کشیدم، خیلی سریع قفسه‌های آهنی که جلوم بودن رو دیدم.

کمدم رو باز کردم و اون یادداشت خاکستری رنگ،‌ روزم رو ساخت.

با دقت برش داشتم و خوندمش.

جین عزیز،

لازم (Needed)

آره. این عجیبه که تو رو اینطوری توصیف کردم.

این معنی رو میده که تو برای کامل کردن زندگی من لازمی.

من از وقتی که دبیرستان شروع شده دوستت دارم.

من این دو سال رو اینطوری گذروندم تا شجاعت لازم رو برای ارتباط با تو جمع کنم.

در آخر، من از این روش بزدلانه استفاده کردم.

ببخشید.

صبر کن ببینم، اون تمام این دو سال قبل، من رو دوست داشته؟ چرا یکی از شایددد شیرین‌ترین پسرای مدرسه از دستم در رفته؟

سرنخ دهم، من کسیم که خیلی دوستت داره. ببخشید که خیلی مسخره‌اس. این واقعا تمام چیزیه که بهش فکر میکنم.

Notes From R |NamJin FanFic|Persian Translation|Completed|Où les histoires vivent. Découvrez maintenant