چرا اینا نمیفهمن !!

447 112 10
                                    

پارت چهارم

صبح روز بعد ....

با سرد شدن یدفعه‌ای هوا و خوردن قطرات ریز اب به صورتم یه لحظه فکر کردم لخت پرتم کردن بیرون تا مثل بی خانمانا از سرما بمیرم ، اما وقتی که چشمامو باز کردمو اجومای شصتو خرده ای ساله رو با ابپاش گلدونا بالای سرم دیدم گفتم ای کاش که بیرونم انداخته بودن ...

_ ویک پاشو پسر ببین مجبورم میکنی دست به چه کارهایی بزنم اول صبحی ...

تو دلم نالیدم : اااییییی ظاااالمممممم

اما جراتشو نداشتم با صدای بلند بگمش پس فقط با سختی فراوان از تشک و پتوی نرمو گرمم فاصله گرفتم

همونطور که باسنمو میخاروندم رفتم سمت سرویس اتاقم اما درش باز نمیشد پس زیاد زور نزدمو رفتم راهرو تا از سرویس اونجا استفاده کنم
همین که واردش شدمو وان راحتشو دیدم نمیدونم چیشد که یهو توش ولو شدم

.
.
.

_ پسرم ... کریس جان ...

وقتی چشمامو یکم از هم فاصله دادم اجوما گفت :

پاشو عزیزم باید این پسره تخسو ببریش مدرسه ...

با یاداوری ویک پلکامو یکم مالیدمو بعداز کشو قوصی که به بدنم دادم از جام بلند شدم

خواستم برم تو سرویس اتاقم که یهو یادم اومد هنوز لوله کش نیومده واسه تعمیرش پس فقط راهمو سمت سرویس توی راهرو کج کردم ...

وقتی درو باز کردم یه صدایی شنیدم که خیلی اشنا به نظر میومد و وقتی که سرمو چرخوندمو ... با ویکتوری که با دهن باز توی وان خوابیده بود مواجه شدم و خیلی زود شکم به یقین بدل شد ...

این پسره‌ی بیشعور باید یک بار برای همیشه ادب میشد تا توی وان حموم نخوابه ..

با دیدن دوش ابِ روی وان یه لبخند شیطانی زدمو تو یه حرکت شیر اب سردو باز کردم که مصادف شد با دادو فریادای ویکی اما زود شیر اب گرمو تا ته باز کردم تا یه وقت سکته نکنه ...

_ عوضیییییییییییی ...

_ آشغااااال گههههههه عنترررررررر ....

_فااااک یوووو کریییسسسس فاااک یوووو ..

_ تلافیشو سرررتتتت در میارم گااااومیشششش ...

بیخیال فحش هاو تهدیداش داشتم صورتمو می شستم که یه چیزی خورد تو کمرم ،
وقتی برگشتم دیدم ظرف شامپورو پرت کرده طرفم

_ کثافط گوشِت با منه ؟؟

_ این چه کاری بود واقعا فکر نکردی سکته میکنم ؟؟

اخمام توهم رفتنو مثل خودش با داد گفتم : تو غلط میکنی توی واااااان حموم میخوااااااابی ...

Sexy CuteDonde viven las historias. Descúbrelo ahora