پارت هشتموقتی با کریس وارد سالن فرودگاه شدیم خیلی هیجان زده شدم
چون دوتا از بهترین دوستام داشتن میومدن اینجا
، دوستایی که تو دنیا مثلشون پیدا نمیشه
با اینکه فاصله سنیمون خیلی واضحه ولی اونا باهام خیلی مهربون بودنو دوسم داشتن
تو شرایط سخت زندگیم کنارم بودنو هوامو داشتن ...
توی شهر غریب تک و تنها ، با کلی درد و غم ..
حال الانمو مدیون اونام ..
وقتی از امریکا اومدم فکر کردم دیگه نمیتونم ببینمشون ولی حالا ...
اونا بخاطر من دارن میان کره ..
این برای من خیلی ارزشمنده و باعث میشه کلی احساساتی بشم ...
دلیل سکوتم تو ماشین هم همین بود ..
فکرشم نمیکردم بعداز گذشت اون همه اتفاق دردناک الان بتونم اینقدر شاد باشم ...
الان دیگه علاوه بر نامهوپ جین هیونگو یونمینم هستن ... و یه جونگکوک جذاببببب ~~~گذشته از همهی اینا کریس هیونگ مهربونمم هست ،
تنها شخصی که از اعضای خانوادم برام باقی مونده .. حامیِ من ، همه کسِ من ..با اعلام شماره پرواز هیونگا از هپروت در اومدمو با کریس رفتیم سمت شیشه ها تا ببینیمشون ..
بعد از دقایقی دیدمشون ...
داشتن میخندیدنو هوپ داشت یه چیزی برای جون تعریف میکردو اونم سرشو تکون میداد ..
از ذوق بالا پایین میپریدمو دادو هوار میکردم اما اونا اصلا هواسشون به اینور نبود تا اینکه یهویی جونی منو دید ..
با ارنجش زد به پهلوی هوپ و بعدش دوتایی برام دست تکون دادن ..کریس دستمو کشیدو به سمت دیگه ای برد و لحظه ای بعد تو آغوش برادرام در حال له شدن بودم
با کریسم خوش و بش کردنو رفتیم سوار ماشین شدیم و بازم ..... منو تو بغلشون له کردن
یادم نبود بگم !!؟؟؟
یس اونا علاقهی شدیدی به چلوندن منِ بدبخت دارن ... در هر زمانی ... -___-
.
.
.
.در حالی که روی مبل پذیرایی و بین نامهوپ در حال چلونده شدن بود روبه کریس کردو گفت : هاااای تو چجور هیونگی هستی بیا منو از دست اینا نجات بده ..
نامجون نگاه کجی بهش کردو گفت : احمقِ بی لیاقت میدونی چند نفر ارزوشونه جای تو باشن
هوپم اضافه کرد : راست میگه کوچولو ...
ناله ای کرد که دست اخر اجوما به دادش رسیدو صداش کرد تا بره اشپزخونه
موقع رفتن هوپی یدونه اسپنک زد در کونش که جون از خنده سرخ شد ..
کریس که قبلا چندین بار وقتی رفته بود امریکا ملاقاتشون کرده بود با این رفتاراشون اشنایی داشت برای همین زیاد تعجب نکرده بودگلوشو صاف کردو وقتی توجه اونا به کریس جلب شد گفت : خب اقایون اتاقاتون امادست وسایلاتونم توش چیدن امیدوارم اینجارو خونهی خودتون بدونید ...
نامجون برعکس چند لحظه پیش لبخند جنتلمنی زدو گفت : ممنونم کریس شی ...
کریس اخمی کردو گفت : کریس شی دیگه چیه منو هیونگ صدا کن
هوپی هم لبخندی زدو گفت : خیلی ممنونم هیونگ
اونم لبخندی زدو مشغول خوردن قهوش شد
پسر خیلی شادی بود طوری که هر وقت کریس بهش نگاه میکرد خود بخود لبخند میزد
خوشحال بود که برادرش پیش همچین ادمایی زندگی کرده ، اونم تو برحه ای از زندگی که خودش نمیتونست کنار برادرش باشه و ازش حمایت بکنه اما همیشه سعی میکرد دورادور حواسش بهش باشه و هر وقت که میتونست بهش ایمیل میزداون زمان کار های شرکت ریخته بود روی سرشو هر لحظه امکان داشت سهامشون سقوط کنه اما خوشبختانه با کمک لوهان و سوهو که وکیل شرکتش بود تونست شرکتو از ورشکستگی نجات بده و بعدتر ها موفق بشه ادارش کنه
پااایاااان
کوتاه بود دیه خودتون ببخشیدم :)
و اینکه نظر بدید دیه ... اگ زورتون میاد منم زورم میاد پارت بعدیشو اپ کنم :/
#راینا
ستارهی بی صاحابو انگشت کنید خا ☆
ESTÁS LEYENDO
Sexy Cute
Romanceیه پسر شیطون که تازه از امریکا برگشته و قراره بره کالج 😍 یه هیونگ خوش استایل اما بدبخت داره که میخواد از دستش سرشو بکوبه به دیوار😂 سه تا دوست کسخلم پیدا میکنه که باهم پسر خالهان و بدتر از خودش باتمن 😻 و یه موتور سوار خوش تیپ که ....... Writer :...