استرس همه وجودمو گرفته بود و واقعا نمیدونستم چطوری خودمو آروم کنم . طبق عادت همیشگیم ناخنو تو دهنم گذاشتم و شروع به کندن کردم . د فاک !؟ پس چرا اعلام نمیکنن
بی دلیل استرس نداشتم ، لنتی من ۵ سال زحمت کشیده بودم تا فقط قبول شم و اگه نشم ... پی استرسم عادی بود نبود !؟
چشمم به دختر توی سالن به همراه برگه نتایج که افتاد مثل فنر از جام پریدم که باعث شد صندلی محکم به زمین بخوره و انعکاس صداش به بدترین حالت ممکن باعث برگشتن همه به سمت من بود.
بومگیو : هی پسر چته ؟ آروم باش
-لنتی تو که بهتر از هرکسی میدونی چرا استرس دارم . میدونی اگه تواین اودیشنم قبول نشم بابا میفرستتم برم؟ من نمیتونم اونجا بمونم
بومگیو : مشکلی نیست من بهت ایمان دارم یونجون میدونم که میتونینگاه همه سرنشگرانه بود . تا زانو خم شدم و از همه معذرت خواهی کردم و با خجالت دوباره سرجام نشستم . دختره یه اهم گفت و شروع کرد به خوندن
نفر اول : چویی ...
یهو بومگیو پرید هوا : هوراااا قبول شدمممممم
یجوری چپ نگاش کردن فک کنم رید به خودش
دختره : اقا بسه دیگه هردوتون رو میفرستم بیرون هاااا
بومگیو : اوه متاسفم و با ذوق برگشت سمت من
اونقدر استرس داشتم که حتی نتونستم واسش خوشحال باشم
وقتی دختره تو ادامه جملش گفت : چویی سوبین
بومی کلا بادش خوابید و با کلی حرص خوردن به پسری که حالا بالا پایین میپرید نگا کرد
چقدر خوشگله ^^ فاک چیمیگفتم
+نفر دوم : کیم یونجون
شت شت شتتتتت قبول شدمممممممم
برگشتم و محکم بومگیو رو بغل کردم و شروع کردم از خوشحالی گریه کردن
+نفر سوم : چویی بومگیو
حالا هر دومون داشتیم مث خر گریه میکردیم
سرشو از رو شونم برداشت بهم نگا کردیم دوباره زدیم زیر گریه
بعد از کلیمسخره بازی از ساختمون بیگ هیت اومدیم بیرون
_ خب کجا بریم ؟ من که حسابی خوشحالم بریم یجا قشنگ خوشبگذرونیم
+ میانه ! من راهم دوره و باید برم خبر بدم بهخونوادم که قبول شدم
_ عب نداره بروحرف میزنیم
وقتی بومگیو رفتم فک کنم تا سر خیابون خودمون دوییدم تا خبر قبول شدنمو به بابا بدم
وقتی در مجتمع رو باز کردم بیچاره نگهبان ترسید ازش عذرخواهی کردم و همه ۷ طبقه رو بدون آسانسور رفتم بالا
کلید و انداختم رو در و باز کردم
_ بابا من ...
بقیه جملم با چیزی که دیدم نصفه موند
اون پدر من بود!؟
اون روی مبل با یکی داشت میخابید !؟
و صب کن ببینم...
اون
اون
اون جونگ کوکیه ...؟
YOU ARE READING
The furthest close to me
Fanfiction•یونجون پسری که با خوشحالی به سمت خونه میره تا خبر قبولیش تو اودیشن کمپانی بیگ هیت رو بده ، چی میشه اگه با پدرش کیم تهیونگی روبرو بشه که درحال خیانت به مادرش اون هم با مدیربرنامش جانگ کوکه !؟ •yeonbin • taekook وضعیت : درحال تایپ روز های اپ : دوش...