Yeonjun povبه سختی چشامو باز کردم و به دیوار بالای سرم خیره شدم . اینجا کجا بود ؟ تنها چیزی که یادم میومد عصبی شدنم و شکستن ایینه بود ولی بعدش رو یادم نمیومد .
چشام به طرف پایین رفت و بابارو دیدم که دستمو گرفته . با چیزی که یادم اومد داد زدم : دست منو ول کن
+تهیونگ : یونجون
_از اتاق برو بیرون بابا برو بیروننننننن
+تهیونگ : پسرم ببین
_نمیخوام بشنوم بابا برو بیروننن
سرشو انداخت پایین و از اتاق بیرون رفت . وقتی رفت اشکام راه خودشون رو پیدا کردن ... اون به مامانم خیانت کرده بود . نمیتونستم حضمش کنم . میدونستم همه این مدت چیزیو داره پنهون میکنه اما این یکم زیادی بود ...نمیدونستم چیگار کنم
من کم اورده بودم...
+its okay to be tired
Don't feel quilty about it !
You are not expected to have infinite energy
با صدای کسی که این حرف هارو زد هین محکمی کشیدم و به طرف پنجره برگشتم . با دیدن پسری بلند قد که پشتش بهم بود اخم کردم و با صدای بلند گفتم
_تو کی هست ی؟ اینجا چیکار میکنی ؟
به طرفم برگشت و با صدای بلند تر از خودم گفت
+سر من داد نزن من خونوادت یا دوستت نیستم که هرطور بخوای سرم داد بزنی پس اروم باش
نمیدونم چی ازش دیدم اما سکوت کردم پس ادامه داد
+من سوبینم و قراره لیدر گروه باشم
اوه پس بخاطر همین انقدر اشنا بود . همون پسری بود که روز اعلام نتایج دیده بودمش
_پس تو از کمپانی اومدی ؟ چرا ؟
+اره منو کمپانی فرستاده . قراره دو ماه دیگه دبیو کنیم اما احتمالا بخاطر تو عقب بیفته .
_من متاسفم ... واقعا نمیدونم چی بگم عمدی نبوده
سعی کردم خودمو ب
لاتر بکشم تا راحت حرف بزنم . متوجهم شد و اومد کمکم کنه . دستشو پشت کمرم گذاشت و با یه دستشم دستمو گرفت و بالاتر کشید و من فقط محوش شده بودم . اون واقعا زیبا بود
+اما فقط این نیست من متوجه چیزی شدم و میدونم اگه کمپانی بفهمه احتمالا نزاره بمونی .
_چیشده ؟
+متاسفانه بخاطر ضربه ای که دیدی کلیه ات اسیب دیده و احتمال اینکه با یه اسیب دیگه بخوان برش دارن کلا خیلی زیاده و این خیلی بده . و دیدم که سابقه بیماری کلیه داری . من و کمپانی فرستاده تا ببینم اسیب جدی ندیدی و حالا من نمیدونم چیکار کنم
_خدای من . نههههه . من من ... من چیکار کنم ؟ من چندسال زحمت کشیدم . از بچگیم زدم حالا بخاطر این اتفاق نمیتونم بگذرم ازش
+منم بخاطر همین اومدم باهات حرف بزنم . به دیوار گشت سرش تکیه کرد و دستاشو تو هم برد
+چیکار کنیم
_من نمیدونم اما من میخوام ادامه بدم . هیچ راهی نیست که کمکم کنی ؟
+ببین .... با علامت سوال نگام کرد . اسمت چی بود ؟
پوکر نگاش کردم
_اومدی ملاقات من اسمم یادت نیست ؟
+چرت نگو ملاقات چیه . بعدشم کمپانی فقط شهرتت رو بهمون گفت
+بعدشم راه زیاده و فقط باید اقای پارک رو بپیچونم ولی بعدا باید برام جبران کنی ها
_چجوری ؟
+حالا اون بمونه برای بعد . برم ببینم چیکار میتونم برات بکنم . فقط برو دعا کن خودمم مث تو مصیبت کشیدم میدونم چقدر سختی کشیدی
به طرف در رفت دستگیره رو پایین کشید اما با حرف من موقف شد
_ازت خیلی ممنونم ... واقعا ممنون
+قابلی نداشت ... بعدا جبران میکنی
YOU ARE READING
The furthest close to me
Fanfiction•یونجون پسری که با خوشحالی به سمت خونه میره تا خبر قبولیش تو اودیشن کمپانی بیگ هیت رو بده ، چی میشه اگه با پدرش کیم تهیونگی روبرو بشه که درحال خیانت به مادرش اون هم با مدیربرنامش جانگ کوکه !؟ •yeonbin • taekook وضعیت : درحال تایپ روز های اپ : دوش...