تو برای من همان اتفاق میان بی حوصلگی های روانه ام بودی
همان لحظه هایی که ثانیه به ثانیه اش آرزوی نبودن کردم
همان لحظه هایی که حتی زندگی نکردمهمانقدر ناگهانی
همانقدر دلنشین
همانقدر زیباآمدی و همه چیز را فراموش کردم
تمام جنگیدن ها و نرسیدن هایم را
تمام پایان های تلخم راتو برای من شیرین ترین آغاز بی پایانم بودی!
*******************
حس میکردم صدای خنده های ریزی میاد . اروم گوشه چشممو باز کردم ولی چیز خاصی ندیدم پی دوباره چشممو بستم . هوا چرا انقدر گرمه ؟ دیشب فقط روم یه پتو نازک بود . خاستم کنارش بزنم که متوجه شدم سنگین تر از پتوعه . با تعجب سرمو بالا آوردم : یا حضرت پی دی نیم این کله کیه ؟
ناخودآگاه موهاشو کشیدم تا سرش بالا بیاد : اااا این که یونجون خودمونه
+اخ چیکار میکنی وحشی ؟ یونجون با صدای بلند و گرفتش داد زد
جر فک کنم ار خاب بیدارش کردم ، اول صبی شادروان شدم . لبخند پهنی ردم که عصبی تر شد . پتو رو کنار زد و درحالیکه زیر لب فحش میداد از جاش پاشد . پاشو گرفتم که بهش بگم معذرت میخام ، گیر کرد به گوشه تخت و با کونش رمین خورد و یهو صدای اون خنده های ریز بالا گرفت ، نینگ نینگ و بومگیو با دیدن یونجون خودشونو نتونستن کنترل کنن و از خنده پهن زمین شده بودن
کای:وای جر هیونگ عالی بود
بومگیو : نمیتونم حرف بزنم 😂😂😂
منم نتونستم خودمو نگهدارم و از خنده پارع شدم
امروز رو مود خوبی بودم 😂😂😂😂-yeonjun pov
بیشورا داشتن بهم میخندیدن . لعنتیا اول صبی اینجوری میکنن با آدم ؟ من شماهارو آدم میکنم
بدجور بغض کرده بودم و تو چشمام پر اشک بود چون وات ؟ کونم داشت میسوخت-خاک تو سرتون ازتون متنفرمممممممم
و خودمو انداختم تو دسشویی
بعد از اینکه سر و صورتمو شستم بیرون رفتم
یا دیدن پسرا بهشون به چشم غره رفتم که صدا خندشون بالاتر رفت
تهیون : چیشده هیونگ اول صبی دارن جر میخورن ؟
+هیچی خوشی زده زبر دلشون
با حرص یه تیکه پیتزا مونده گذاشتم دهنم ، وقت نبود واس صبونه مفصل . بعدا هم میتونستیم چیزی بخوریم
YOU ARE READING
The furthest close to me
Fanfiction•یونجون پسری که با خوشحالی به سمت خونه میره تا خبر قبولیش تو اودیشن کمپانی بیگ هیت رو بده ، چی میشه اگه با پدرش کیم تهیونگی روبرو بشه که درحال خیانت به مادرش اون هم با مدیربرنامش جانگ کوکه !؟ •yeonbin • taekook وضعیت : درحال تایپ روز های اپ : دوش...