"13"

822 156 209
                                    

تو برای من همان اتفاق میان بی حوصلگی های روانه ام بودی
همان لحظه هایی که ثانیه به ثانیه اش آرزوی نبودن کردم
همان لحظه هایی که حتی زندگی نکردم

همانقدر ناگهانی
همانقدر دلنشین
همانقدر زیبا

آمدی و همه چیز را فراموش کردم
تمام جنگیدن ها و نرسیدن هایم را
تمام پایان های تلخم را

تو برای من شیرین ترین آغاز بی پایانم بودی!

*******************

حس میکردم صدای خنده های ریزی میاد . اروم گوشه چشممو باز کردم ولی چیز خاصی ندیدم پی دوباره چشممو بستم . هوا چرا انقدر گرمه ؟ دیشب فقط روم یه پتو نازک بود . خاستم کنارش بزنم که متوجه شدم سنگین تر از ‌پتوعه . با تعجب سرمو بالا آوردم : یا حضرت پی دی نیم این کله کیه ؟
ناخودآگاه موهاشو کشیدم تا سرش بالا بیاد : اااا این که یونجون خودمونه
+اخ چیکار میکنی وحشی ؟ یونجون با صدای بلند و گرفتش داد زد
جر فک کنم ار خاب بیدارش کردم ، اول صبی شادروان شدم . لبخند پهنی ردم که عصبی تر شد . پتو رو کنار زد و درحالیکه زیر لب فحش میداد از جاش پاشد . پاشو گرفتم که بهش بگم معذرت میخام ، گیر کرد به گوشه تخت و با کونش رمین خورد و یهو صدای اون خنده های ریز بالا گرفت ، نینگ نینگ و بومگیو با دیدن یونجون خودشونو نتونستن کنترل کنن و از خنده پهن زمین شده بودن
کای:وای جر هیونگ عالی بود
بومگیو : نمیتونم حرف بزنم 😂😂😂
منم نتونستم خودمو نگهدارم و از خنده پارع شدم
امروز رو مود خوبی بودم 😂😂😂😂

-yeonjun pov

بیشورا داشتن بهم میخندیدن . لعنتیا اول صبی اینجوری میکنن با آدم ؟ من شماهارو آدم میکنم
بدجور بغض کرده بودم و تو چشمام پر اشک بود چون وات ؟ کونم داشت میسوخت

-خاک تو سرتون ازتون متنفرمممممممم
و خودمو انداختم تو دسشویی
بعد از اینکه سر و صورتمو شستم بیرون رفتم
یا دیدن پسرا بهشون به چشم غره رفتم که صدا خندشون بالاتر رفت
تهیون : چیشده هیونگ اول صبی دارن جر میخورن ؟
+هیچی خوشی زده زبر دلشون
با حرص یه تیکه پیتزا مونده گذاشتم دهنم ، وقت نبود واس صبونه مفصل . بعدا هم میتونستیم چیزی بخوریم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 01, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

The furthest close to meWhere stories live. Discover now