قسمت نوزدهم

800 176 182
                                    

چانیول آخرین جرعه آبمیوه اش رو هم خورد و جونگین به خاطر صدای هورتش با چشم غره نگاهی بهش انداخت. چانیول از این زاویه زیر نور چراغ پارک خوب میتونست صورت جونگین رو ببینه. موهاش به هم ریخته بود و زیر چشمهاش سیاه بود و الان بیشتر شبیه یه زامبی بود که داره دونات میخوره. جونگین آخرین تیکه دوناتش رو هم خورد و دوباره بدون توجه به اطرافش به فواره روبروش که هماهنگ با ریتم آهگ در حال تکون خوردن بود خیره شد.

چانیول پرسید "خوب بگو ببینم دقیقا چند وقت شده؟"

با ناله گفت "پنج روز" نگاهی به ساعتش انداخت و اضافه کرد "و سه ساعت و بیست و نه دقیقه و ....هفده ثانیه...یه چیزی تو این حدودا"

-"خوب پس چرا فقط بهش زنگ نمیزنی تا معذرت بخوای؟"

آروم زمزمه کرد "چون یه ترسوی احمقم! چون میترسم بهش زنگ بزنم و اون بگه دیگه منو نمیخواد...میترسم بگه میخواد باهام بهم بزنه...من تواناییش رو ندارم چانیول!"

-"پس یعنی نمیخوای هیچ کاری بکنی؟راه حل هوشمندانه ات اینه؟"

جونگین نفس عمیقی کشسد و فقط شونه هاش رو بالا انداخت.

چانیول دوباره گفت "خوب بذار دوباره از اول قضیه رو روشن کنیم. اون گفت میخواد با اِکسش حرف بزنه و تو هم عصبانی شدی، درسته؟"

جونگین آه درمونده ای کشید و سرش رو بالا و پایین کرد و گفت "با مشت هم زدم تو صورت پسره. سر کیونگسو هم داد زدم. البته اینا همزمان اتفاق نیفتاد، اول پسره رو زدم بعد که رفتیم خونه با کیونگسو دعوا کردم"

چانیول پیشونیش رو مالید و گفت "خدای من! جونگین! اصلا یه لحظه به این فکر کردی که شاید قضیه فقط به همین سادگی باشه؟ اینکه اونا فقط میخوان با هم حرف بزنن؟ با توجه به چیزایی که تو از کیونگسو برام تعریف کردی، با توجه به همه مشکلاتی که بعد از اون قضیه براش پیش اومده مخصوصا در زمینه اعتماد به نفسش، اصلا یه لحظه به اون مغز فندقیت نرسید که شاید واقعا براش خوب باشه اگه با اون پسره حرف بزنه؟ فکر نکردی اگه اون پسره به خاطر بدی هایی که کرده توضیح بده و معذرت بخواد چقدر تو روحیه کیونگسو تاثیر میذاره؟"

جونگین به نیمکت تکیه داد و گفت "چرا تو این چند روز بهش فکر کردم. اما اون موقع وقتی کنار هم دیدمشون خیلی عصبانی شدم، داشتم از حسودی دیوونه میشدم. اون عوضی واقعا جذابه ومن خوب ترسیده بودم، واقعا مغزم کار نمیکرد" سرش رو توی دست هاش گرفت و با ناله گفت "خدایا!! چه حرفایی بود آخه که به کیونگسو زدم! گند زدم! من یه عوضی احمقم! منو بکش چانیول خواهش میکنم! اگه منو بکشی واقعا بهم لطف میکنی!"

چانیول با تاسف سرش رو تکون داد و گفت "میدونی از وقتی با هم دوست شدیم تا حالا خیلی پیش اومده که گند بزنی اما دیگه این یکی میتونه کاپ قهرمانی رو بین همشون بگیره! واقعا فکر کردی کیونگسو به خاطر اون ولت میکنه یا بهت خیانت میکنه؟!! اون بچه مثل یه راهب تو معبد پاکه احمق!"

What A Beautiful Mess This IsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang