یونگی با دهانی باز منتظر ورود غذا به داخل دهانش بود اما هربار تهیونگ بعد از برداشتن تکهای از غذا، خودش اون رو میخورد! اینکار لج یونگی رو حسابی دراورده بود.
درسته، قرار گذاشته بودن که با همکاری هم یونگی به ذات اصلیش برگرده اما اینکه بعد از مدت ها به طور ناگهانی به انجام کارهایی که سال ها انجام ندادی مجبور بشی، نوعی از بیعدالتی نیست؟!
_انقدر منو نگاه نکن! خودت غذا بخور. مثل من؛ ببین. اول این چوب های غذاخوری رو بین انگشت هات میگیری و بعد با باز و بسته کردنشون غذا رو برمیداری و میخوری...اینطوری.
مشغول یاد دادن کار با چاپستیک شد که یونگی با عصبانیت خرناس کشید.
_هی هی مشکل چیه؟
وقتی مسیر نگاه یونگی رو دنبال کرد، به پشت سرش و پرستار هایی که مشغول تماشا کردنشون بودن رسید! با وجود تذکر تهیونگ، پرستار ها اینبار هم پشت سر اون ها ظاهر شده بودن و با کلی پچ پچ و خنده های ریز نگاهشون می کردن.
از جا بلند شد و در حالی که به سمتشون قدم برمیداشت، با قیافهای جدی و اخم آلود گفت:
"مثل اینکه باید رسماً این کارتون رو به مدیریت گزارش کنم تا دست از سر من و این پسر بردارید نه؟!"اما طولی نکشید که همه پرستارها بدون اینکه حتی زحمت جواب دادن رو به خودشون بدن به سرعت اون محل رو ترک کردن و رفتن.
دست هاش رو روی پهلوهاش گذاشت و ادامه داد: "متوجه نمیشم مگه شما شیفت ندارید که مدام اینجا پیداتون میشه؟ واقعا که!"
با پایان حرفش سری تکون داد و به طرف یونگی چرخید که با صحنهای شگفت انگیز روبرو شد. یونگی با کلی تقلا و تلاش مشغول برداشتن تکه های غذا با چاپستیک بود.
و وقتی بلاخره موفق به خوردن تکهای غذا شد، لبخندی زد و با چشم هایی که از ذوق برق میزدن به تهیونگ نگاه کرد.
تهیونگ باور نمیکرد.حقیقتاً توقع دیدن هر صحنهای رو داشت، بجز صحنه روبروش! تک خندی کرد و بی اختیار، با شادیای از میان صدای بلندش مشخص بود فریاد زد:
"یونگی تو موفق شدی!"
دقایق بعد، لحظات مهمی بود. یونگی طبق عادت جدیدش بعد از غذا منتظر رسیدن پاکت شیر توت فرنگی بود که اینبار، تهیونگ پاکت شیر رو روی میز فلزی گوشه اتاق گذاشت و بعد از تکیه دادن به اون میز گفت:
"واو. ببین اینجا چی داریم! وایسا ببینم این نوشیدنی مورد علاقه تو نیست؟ خب، نمیخوای بیای و برش داری؟"
یونگی با جدیت نگاهی بهش کرد که تهیونگ با وجود ترس گوشه دلش، ژست آدم های بیخیال رو گرفت و غر زد: "این شبیه سازی زمانیه که من کنارت نباشم و تو نیاز به نوشیدن چیزی داشته باشی!"
ESTÁS LEYENDO
kitten player [Compeleted] Taegi
Fanficمولتی شات cover credit: dia کاپل: تهگی ژانر: روانشناسی،رومنس،انگست،اسمات و کتبوی کیم تهیونگ روانپزشک جوان با یه پسر کیتن پلیر رها شده در تیمارستان روبرو میشه که همه اون رو به عنوان یه دیوانه میشناسن در حالی که تهیونگ معقتده اون پسر نه تنها دیوا...