:"لی...دوباره؟خواهش میکنم ایندفعه رو بیخیالش شو..."
جیسونگ با ناله گفت و بازوی لیسا رو محکم تر گرفت.
لیسا هوفی کشید و بعد در اوردن دستش گفت:"سریع میام...قول میدم."
:"اخرین بار که تا صبح نیومدی."
لیسا چشماش گشاد شدو گفت:"تو..تو از کجا فهمیدی؟"
جیسونگ چشمکی زدو گفت:"ما اینیم دیگه."
که باعث شد تنها ریکشنی که از خواهرش بگیره این باشه که پوکر بشه و دست به سینه بهش زل بزنه.
:"هوی...اینجور نگاه نکن...من اُبُهتی دارم...الان چون خیلی برادر شایسته اییم میزارم بری...امیدوارم ایندفعه توی آب خوابت نبره."
لیسا به شکم جیسونگ کوبیدو بهش دهن کجی کرد.
:"کلیدای اتاقم رو مارکال برداشته...زیره گلدون کناره اتاقم یه کلید زاپاس هست...از اون استفاده کن که درو قفل کنی...من میرم...فعلن"
جیسونگ سری تکون داد و با دستش کمره لیسا رو به جلو هل داد:"برو برو...چقدر حرف میزنی."
لیسا خنده ایی کرد و خودشو سریع از قصر خارج کرد.
ایندفعه عجلی نداشت..و حالش تقریبا خوب بود.به لطفه جیسونگ البته..که باعث شده بود یکم نگرانی و ناراحتی رو فراموش کنه و مادرش هم بعد از اون روز حرفی راجبه اون موضوع،یا بهتر بگه هیچ حرفی باهاش نزده بود.
پس اینا باعث میشدن که فعلا غمبرک گرفتن رو کنار بزاره و یکم به خودش و روحیش برسه.دستی به موهای بافته شدش کشید و لبخندی زد..
ینی ممکن بود باز اون دختره مو بلند رو ببینه..اینکه به جز چشمای زیبای اون دختر توی اون شب چیزه دیگه ایی به یاد نداشت عصبیشمیکرد...حدس زده بود که محل زندگیه اون دختر همون اطراف باشه..خانواده های ماهی گیر یکم دور تر از صخره ها اقامت دارن...پس شاید اون دختره یک ماهی گیر باشه.شونه ایی بالا انداختو زیره لب گفت:"خوشگلیش بی همتا بود."
بعد از رسیدن به صخره با لبخند بزرگی که روی لب هاش جا خشک کرده بود از سنگ ها پایین رفت.
امشب دریا خیلی اروم بود...حس میکرد روحه خودش توی این دریا دمیده شده...چون با ناراحتی و خشمگینیش خروشان میشد..با خوشحالیش به ارومی موج درست میکرد...با آرومیش هم آروم بود.
آب یکم سرد تر شده بود اما باعث نشد که مانع این بشه که خودشو توی آب بندازه و یکم سره حال بیاد.
اما به یاد اوریه اینکه ایندفعه فراموش کرده مایو و یا لباس زیر بپوشه وا رفت و خودشو رو تخت سنگ جا داد و به دریا خیره شد.
شاید یک شبه دیگه.:"آهای دریا...منو دیدی؟من اینجام..دوباره."
با لبخند جملشو تموم کرد و مشغوله بازی کردن با موهاش شد.
YOU ARE READING
𝑬𝒀𝑬𝑷𝑯𝑰𝑳𝑰𝑨
Fanfictionداستان دختری که عشق زندگیش رو توی دریا پیدا کرد. -.چشمات...عجیبن. +.اوه..من باید برم... کاپل اصلی=جنلیسا کاپل فرعی=مینسونگ(استری کیدز) ژانر=درام،اسمات،زندگی روزمره،پری دریایی،رمنس نویسنده=yashgin:)) Best Ranks: #1 جنلیسا #1بلکپینک #1 لیسا #1جنی #1...