Hiddlesworth part 5

517 59 0
                                    

-ادیت نشده-
کامنت نذارین
___________________________________________

🔞🔥

«بهتره خیلی تکون نخوری بیبی، دوست ندارم مبلم کثیف شه» ... دهنشو روی اولین جایی که بستنیو ریخته بود گذاشت و شروع کرد به خوردن بستنی. از لذت به خودم می‌پیچیدم و سعی می‌کردم این گرمی و سردیو باهم تطابق بدم...
دست کریس سمت کمربند شلوارم رفت و بازش کرد. دستشو آروم از زیر شلوار و باکسترم رد کرد و به دیکم رسید. اه نسبتا بلندی کشیدم و کمرمو به دستش فشار دادم... بدون اینکه کارشو قطع کنه شلوار و باکسترمو باهم تا زانوم پایین کشید. دیکم می‌پرید و حسابی صاف شده بود. سرشو که الان تقریبا نزدیک نافم بود بلند کرد و آروم گفت «دلم می‌خواد مزه‌ی یک جای دیگه هم با بستنی امتحان کنم» و دوباره اون شی سردو حس کردم. اما اینبار سر دیکم بود. شدید به خودم لرزیدم و برای همین بستنی آب شده ای که تو نافم بود یکمش ریخت. وقتی کریس دید داره می‌ریزه سرشو سریع پایین آورد و با دهنش گرفتش و دوباره سمت دیکم رفت. بستنی آب شده داشت از اطرافش پایین می‌ریخت که سرشو خم کرد و یک بوسه به سر دیکم زد و بعد تمامشو وارد دهنش کرد. اه بلندی کشیدم و خودمو بیشتر بهش فشار دادم... کامل تو دهنش می‌کرد و درمی‌اورد و با دستشو هندجاب می‌داد. دیکم نبض می‌زد و حس می‌کردم نزدیکم. خواستم دستای بسته شدمو پایین بیارم که کریس دستامو گرفت و محکم بالای سرم گذاشتش. فقط دوبار دیگه سرشو تا ته دیکم برد و منم محکم تو دهنش اومدم. می‌لرزیدم و نفس نفس می‌زدم. تمام کاممو قورت دادو سرشو بالا اورد. یک طرف چشم بندو بالا داد و وقتی چشمای خمار منو دید خندید «مثه اینکه خیلی بدت نیومده. ولی الان دیگه نوبت منه.» بعدش دستشو زیر کمر و گردنم گذاشت و بلندم کرد و سمت اتاق رفت...
منو رو تخت و پرت کرد و خودش زانوشو رو لبه تخت گذاشت. دستامو گرفت و به سمت تاج تخت بردو و اونجا قفلش کرد و چشم بندمو دوباره سرجای خودش برگردوند...
صدای درآوردن لباساش اومد و بعد تخت تکون خورد که فهمیدم که اومده رو تخت. دوتا پاهاشو دو طرف بدنم گذاشت و لباشو گذاشت رو لبام. بوسه ی کوتاه ولی عمیقی زد و سرشو بلند کرد و گفت «بهتره دهنتو باز کنی وگرنه ددی مجبوره خشک بکنتت» و دستشو زیر سرم گذاشت و سرمو بالا آورد دهنمو با شک باز کردم، فکر می‌کردم که دوتا از انگشتاشو توی دهنم بکنه ولی دیکشو با فشار وارد دهنم کرد و شروع کرد به حرکت کردن...

superheroes oneshots [marvel & DC]Where stories live. Discover now