-ادیت نشده-
کامنت نذارین
___________________________________________smut 🔞🔥💦
Last part ❤️دیکشو با فشار وارد دهنم کرد و شروع کرد به حرکت کردن ...
از بزرگی دیکش جا خورده بودم. کل دهنم پر شده بودو کریس خودشو محکم عقب جلو میکرد و دیکشو به ته گلوم میزد که باعث میشد بخوام عق بزنم. وقتی منو دید که قرمز شدم دیکشو از تو دهنم درآورد و گذاشت یکم نفس بکشم. از اینکه نمیتونستم اطرافمو ببینم اذیت میشدم. همینطور مچ دستمم درد گرفته بود. دستشو از روی شکمم تا دیکم کشید، دیکمو گرفت و محکم فشارش داد که مجبور شدم نالهی بلندی بکنم. با صدای کلفتش گفت «همینه بیبی بوی. میخوام صدای ناله هاتو بشنوم.»، به سمت دستام اومد و اونارو از تاج تخت باز کرد و بلافاصله منو چرخوند...
یک اسلپ محکم به باسنم زد که باعث شد نالهی کوتاهی کنم. دستشو روی ستون فقراتم میکشید و دوباره برمیگشت...
هر سری اسلپ میزد نالهی کوتاهی میکردم و خودمو به جلو میکشیدم.. خم شد و در گوشم آروم گفت «تا باحال با یک مرد سکس داشتی؟» سرمو آروم به نشونهی نه تکون دادم. با صدای یکم بلند تر گفت «پس فکر کنم قرارع خیلی درد بکشی» با این حرفش آب دهنمو قورت دادمو خودمو به دست کریس سپردم...
روی باسنم خم شد و با زبونش دور سوراخمو خیس کرد. «اهه» یکم دیگه ادامه داد و کریس سرشو بلند کرد و دیکشو سر سوراخم تنظیم کرد. آروم ولی هشدار زمزمه کرد «تو آماده ای سوییتیه من؟» «اوهوم» اینقد آروم گفتم که خودم به زور شنیدمش... و داد بلندی از حس پرشدگی شدید توم زدم. کریس خودشو تا ته توم فرو کرده بود. سرمو تو بالشت فرو کردم و قطرهی اشک از کنار چشمم پایین ریخت. کریس سرشو نزدیک صورتم آورد «تو خوبی؟ میتونم حرکت کنم؟». همینطور که اشکم رو گونم میریخت گفتم «فقط حرکت کن کریس... محکم» کریس کمرشو صاف کرد و شروع به حرکت کرد. با هر حرکتش محکم به جلو پرت میشدم و دوباره برمیگشتم. صدای ناله هامون تو اتاق پیچیده بود و هردومون غرق احساساتمون بودیم.ضربه های کریس نامنظم شده بود، کمرمو گرفت و یکم از تخت جدا کرد، دستشو رو دیکم گذاشت و سریع هندجاب میداد و خودشو محکم و عمیق توم میکوبید...
یک ضربهی محکم به پروستاتم زد، اسمشو صدا زدم و تو دستش اومدم. بلافاصله کریس هم خودشو تو من خالی کرد...یکم از وزن خودشو رو من انداخت تا نفس بگیره. هنوز تو همون حالت بودیم و دیک کریس تو من بود. آروم دیکشو از توی سوراخم دراورد و یکم لرزیدم. چشما و دستامو باز کرد و کنارم دراز کشید. وقتی چشمای قرمزمو دید چهرش نگران شد «تو خوبی تام؟». +«اوهوم» و سرمو تو سینش فرو کردم و خوابیدم...
_________________
اوکی این وان شات تموم شد.. منم میرم به امید اینکه کامنت نذارین و مامانم پارم نکنه..
♥️عال د لاو♥️
ESTÁS LEYENDO
superheroes oneshots [marvel & DC]
Historia Cortaاینجا همه نوع وانشاتی از همه نوع شیپی پیدا میشه..^^ امیدوارم ازشون لذت ببرین..•~•