Hiddlesworth part 2

663 77 9
                                    


مشغول عکس برداری بودیم که فشار دست یکیو روی باسنم حس کردم...

هول شده نگاهمو بین دستشو صورتش گذروندم. اما کریس جوری رفتار می‌کرد که انگار هیچ کاری نکرده و فقط به دوربینا نگاه می‌کرد. کم‌کم داشت یک پوزخند روی لبش شکل می‌گرفت...

نبض گردنمو حس می‌کردم. تند و محکم بود. سرشو کج کرد و پایین آورد و به من نگاه کرد. یک لبخند کوچیک زد و سرشو دوباره به سمت دوربین برگردوند. منم سرمو به دو طرف تکون دادم و به دوربینا نگاه کردم...

داشتیم به سمت پشت صحنه‌ی مراسم می‌رفتیم که کریس صدام زد. واستادم و به پشت سرم نگاه کردم. تند راه می‌رفت که بهم برسه. براش صبر کردم... بهم رسید و سرعتشو با من یکی کرد.

یک نگاه کوتاه بهش کردم و سرمو پایین انداختم.

کریس سکوتو شکست «هی میای خونه‌ی من؟ یک فیلم خوب گرفتم تنهایی حال نمی‌ده ببینمش.»

نگاش کردم، بدنم دوباره داشت داغ می‌شد.. خودمم می‌دونستم که دلم می‌خواد برم ولی گفتم «کس دیگه ای هم هست یا نه؟»

کریس چشماشو ریز کرد «نه اگه مشکلی داری به یکی دیگه هم بگم؟»

سرمو بالا آوردم و فهمیدم دارم گند می‌زنم «نه نه... مشکلی نداره»

چشماشو دوباره ریز کرد و خندید..به سمت ماشینش رفتیم و سوارش شدیم و راه افتادیم...

تمام مسیرو داشتم زیرچشمی بهش نگاه می‌کردم. اون نیمرخ بی نظیرش. بدن بی نقصش ک حتی بدترین کت شلوار هم تو بدنش خوش حالت می‌شدن. سرمو بالا بردمو به جاده نگاه کردم. اطرافمون پر درخت بود. قبلش حواسم نبود برای همین الان اطرافمو دیدم.

ابروهامو بالا دادم و به کریس گفتم «می‌ریم ویلات؟»

یک نگاه کوتاه و شیطنت آمیز بهم انداخت «اره. اونجا هم دنج تره هم باصفا تر.» با صدای آروم‌تری ادامه داد «هم خلوت تر»...

وقتی رسیدیم کریس دستشو رو رون پام گذاشت «رسیدیم» نگاهم روی دستش قفل شده بود.
دستشو یکم بالاتر بردو فشار داد. با فشار دستش آروم از جام پریدم و دیدم از ماشین پیاده شده.

پیاده شدم، داشتم سمت در می‌رفتم که کریس صدام زد «هی؛ می‌تونی درو باز کنی تا من وسایلو بیارم» و کلیدو پرت کرد.

بلند گفتم +«حتما، کمک نمی‌خوای؟» -«نه» کوتاه جواب داد...

داشتم درو باز می‌کردم که کریسو پشت سرم حس کردم. پاش تقریباً بین پاهام بود و داشت فشار می‌داد. آه خفه و کوتاهی کشیدم و آب دهنمو قورت دادم. در خونه رو باز کردم و خودمو پرت کردم تو...

_________________

یک پارت دیگ هم آپ میکنم لاولیا(؛⁦♥️⁩

⁦♥️⁩⁦عال د لاو♥️⁩

superheroes oneshots [marvel & DC]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora