empty like me (Trying 8)

224 16 3
                                    

+خوابم نمیاد....
سمت آشپزخونه حرکت کرد.....
+حالت بهتره؟ کمک میخوای؟
-آره خوبم. نیازی به کمک نیست، ممنون.
به سمت شیشه خورده ها رفت و اول تیکه های درشت شیشه خورد شده رو جدا کرد، که
ناخواسته گفتم:
+مراقب دستات باش!
-آ... مراقبم !
بعد از جمع کردن اون تیکه ها، سراغ جارو رفت و شیشه های ریز رو جمع کرد.
همونطور که به سمت آشپزخونه می رفت.......
-راستی یه مقدار باید برای صبحانه منتظر بمونی!
+مشکلی نداره. منم میخوام کمکت کنم.
-خب پس بیا اینجا!
رفتم پیشش....
-بلدی پنکیک درست کنی؟
+آره.
-پس آماده کردن خمیرا باتو.
+باشه.
از این نزدیکی بینمون خوشم می اومد. نمی دونم اما بودنش بهم، اونم بعد از این همه
دردسرو نگرانی آرامش میداد.
این خونسردی که داشت باعث میشد دیگه به هیچی جز زمان حال فکر نکنم!
🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷✨✨

آدم ها یا تو گذشته سیر میکنن یا تو آینده و فرق این ها با هم اینه که کسی که به گذشته فکر
میکنه، داره ذهنشو،روانشو درگیر موضوعی میکنه که دیگه وجود نداره!
و  کسی که به آینده فکر میکنه، منتظر چیزیه که اتفاق نیفتاده! ولی هردو یه شباهت دارن،
اون هم بیهوده بودنشونه!
ترجیح میدم تو زمان حال زندگی کنم! تو عصر خودم! لحظاتی که فقط برای من هستن.
فقط و فقط من! نمی خوام ذهنمو بیش از این درگیر اتفاقات و لحظاتی کنم که متعلق به من
نبودن یا اصال وجود ندارن!
گذشته مثل یه جسده و وقتی انسان ها به اونا مراجعه می کنن درواقع دارن به حفاری قبر
هایی می پردازن که دیگه وجود نداره!
Taehuyng ( Sarvin)

🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷🧷✨✨

-کجایی؟
+ها؟
-معلومه حواست پرته!
+نه.
-چرا، چون تمام خمیر ها رو خراب کردی!
+آخخخ، ببخشید. نمی دونم چرا اینجوری شد!
-من میدونم چون فکرت یه جای دیگه ست.
+بازم ببخشید.
-مشکلی نیست، فکر کنم امروز باید بی خیال پنکیک بشیم!
-اممم...
+فهمیدم! سیب زمینی داری؟
-آره.
+نظرت درمورد سیب زمینی سرخ کرده چیه؟
-خب عالیه!
بعد از سرخ کردن سیب زمینی ها و خوردن غذا رفتیم و نشستیم روی کاناپه.
-چی کار کنیم؟
+نمی دونم.
اومد نزدیک و من ناخواسته رفتم عقب....
-نظرت در مورد دیدن فیلم چیه؟
+بستگی به فیلمش داره.
-لوگان رو دیدی؟( Logan )
+نه!
- نظرت چیه ببینیم؟
+خوبه.
-فیلم خشن ودردناکی بود. برعکس بقیه پسرا من علاقه ای به فیلم های خشن نداشتم! من
خیلی احساسی بودم. مگه چه اشکالی داره؟ احساساتی بودن یا نبودن آدمارو که جنسیتشون
تعیین نمی کنه! صحنه های آخرش بود که چشمامو ناخواسته بستم. بعد از اینکه چشمامو باز
کردم دیدم تو تاریکی داره نگام می کنه!
+چیزی شده؟
-نه.
+پس چرا اینقدر با دقت نگاهم می کنی؟
-آخه من خیلی دوست دارم ریکشن آدم هارو تو زمان های مختلف ببینم! تقریبا میشه بیشتر
شخصیتشون رو وارسی کرد!
+خب چطورم؟
-حرکت پلک هات نشون میده که آدمی هستی که احساساتت رو سعی می کنی پنهان کنی!
آدم احساسی هستی، بستن چشمت موقع فیلم هم نشون میده دنبال راه فرار برای اتفاقات
مختلف می گردی!
+وووو، تو این مدت کم؟
-درست بود؟
+آ....آره!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 05, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Trying to surviveWhere stories live. Discover now