احتمالا هممون باهاش اشنایی داریم 🙁
بعضی وقتا حس میکنی نیاز داری قلبتو از سینت در بیاری بگی بهش شرمنده فعلا نیاز به ریکاوری دارم
کشش تقلاهای تورو ندارم
کشش دیدن تپیدنت تو سینمو ندارم
نمی تونم ببینم داری درد میکشیخیلی چیزا هست که نمی شه به زبون اورد
به هر دلیلی
نمی شه به طرف فهموند
کلمات جواب نمی دن دیگه
اونجا فقط متوسل میشی به چشمات
و ازشون خواهش میکنی چیزی که میخوای بگی
احساسی رو که داری
بیان کنناما بعضی وقتا
مخاطب نمی خواد بفهمه
شایدم فقط نمی فهمه
و این درد داره
چون راه دیگه ای برای گفتنش نیست( مثلا قرار بود عکس باشه فقط 😑 )
میریم سخنرانی های چن ساعته میکنیم و گوش میدیم
یه عالمه سریال میبینیم و روز ها و حتی ماه ها درمورد پیام های زیبای انسان دوستانشون حرف میزنیم
شرو میکنیم هشتک زدن
اما نگاه نمی کنیم توی روزمرگی هامون داریم چن نفر رو خورد میکنیم( نکته : من نمی گم هشتک زدن اشتباهه .. فقط دارم میگم قبل از اینکه اون دورا رو نگا کنیم ، یه نگا به دور و برمون بندازیم )
توی ادبیات عرفانی
جایگاه وصال پایین تر از فراغه
چون میگن وقتی وصال اتفاق میفته
عاشق از تکاپو میفته
راکد میشه
اون رنجه فراغه که عاشق رو به شعر گفتن میندازه
عاشق رو عاشق میکنه
مجنون رو مجنوناما یه نکته رو جا انداختن
اینکه همه فراغ ها به وصال نمی رسن
و این درد و رنج بعد از مدتی
فقط میشه بغض توی گلو
میشه فشار روی سینه
تا جایی که دیگه نمی تونی تحمل کنی....
خب
میدونم چرته و پرته
( بم میگن همیشه و عادت کردم 😂😂😂 )
ولی بازم
خوشحال میشم کامنت بزارین
YOU ARE READING
midnight notes
Randomیه شبایی میزنه به سرم یه سری چیزا مینویسم یه جور تخلیه احساسات چیزایی رو که به زبون نمی یارم