پرواز بدون بال

33 8 17
                                    

دیر است که برگردم عزیزم ؟
جوابم را بده اشنای پشت اینه هایم
میدانم که چطور ناامیدت کردم
فراموش کرده بودم که دوستت بدارم
حال بگو ایا هنوز هستی؟
هستی تا برگردم همه دنیایم ؟
حتی اگر برگردم نیز
شک دارم بشناسی کالبد سردی را که رو به رویت به زانو می افتد
تغییر کرده ام
بیش ازانچه فکرش را بکنی
انقدر شکستم که چیزی از خرده های وجودم نمانده
انقدر زمین خوردم که نمی توانم دیگر پوست نرم کف دستمانم را دیگر به یاد بیاورم
اما با این حال
یادگرفتم
یاد گرفتم که دوستت داشته باش
در حقیقت
به یاد اوردم که چگونه عاشقت باشم
این تن زخم خورده را میپذیری جان دل ؟
این دل بی وفا را قبول میکنی ؟
شرم دارم در چشمانت نگاه کن
دروغ چرا ؟
میترسم که توهم دیگر مرا نخواهی
میترسم تو را هم ناامید کرده باشم
برای همین است سالهاست
خود را در تاریکی زندانی کرده ام
تا چشمم به هیچ ایینه ای نیفتد
اما دیگر نمی توانم ازت فرار کنم
تنها چراغ وجودم
میتوانی کمکم کن ؟
میتوانی دوباره به من برگردی ؟
دل تنگت هستم
میخواهم این بار در دوست داشتنت غرق شوم
میخواهم این بار در عشقت سرگردان باشم همه کسم
و پرواز را آغاز کنم
پروازی بدون بال
به سمت خیال
به سمت کمال
به سمت آزادی
همیشه میگفتی
فرشته هایی در زمینند
که بال هایشان بر چیده شده
اماده ی پروازند
اما خود خبر ندارند
در گوشم زمزمه میکردی
که من نیز یکی از آنانم
اما من بی تو
بی روح
سرد و سنگینم
حاضری باشی و این پرواز بدون بال را
برایمان ممکن کنی ؟
بمانی برایم تا برسیم به دنیای شگفت انگیز ارزو ها
تا زندگی کردن را بیاموزیم و دست از نجات یافتن و زنده ماندن برداریم
اما
میفهمم اگر نپذیری مرا
هرچه باشد
ان کس که رفت من بودم
تو سالهاست منتظر ایستاده ای
و حال تعجبی ندارد اگر ذره ای از ان نور را
در گر در وجودم نبینی
اما من این بار متنظر خواهم ایستاد
تلاش خواهم کرد
تا تو را بدست اورم
تا تصویر درون اینه های شکسته را باز گردانم
و به پرواز ابدی دست یابم

...
کامنت میدوست

Abol ♥️

midnight notesOù les histoires vivent. Découvrez maintenant