دیدار اول

403 65 16
                                    

تو چن سانتی هم بودیم نمیتونستم از جام تکون بخورم
نور سفید یخچال صورتشو روشن کرده بود نمیتونستم به چشمام اعتماد کنم.
نگاش کردم،
چشمای سیاهش برق میزد موهاش بصورت مرتبی کوتاه شده بود و رو پیشونیش یه خط کجو تشکیل داده بود،
اون دماغ کوچیکش با خالی که روش بود.
صدای نفس کشیدنشو میشنیدم با تعجب بهم زل زده بود ،
نمیتونستم از جام تکون بخورم تو چشاش نگاه میکردم نمیتونستم به چشام اعتماد کنم بدون اینکه پلک بزنم زل زدم بهش
چند قدم عقب رفتم.
با دست بهم اشاره کرد داد زد یااا دوگویا!!
خوشبختانه دیدن سریال کره ای یه جا به دردم خورد.
فهمیدم گفت تو کی هستی
زبونم گرفته بود نمیتونستم بحرفم ،
مغزم واسه اون روز دیگه علامت سوال جدیدی رو نمیتونست جواب بده
این کیه ینی تهیونگه؟! نه نیس مگه میشه؟
چجوری اینجاس منکه تو خونه یه زنه بودم،
با تعجب نگام میکرد ،
دیدم یه چیزای دیگه گفت که از درک من خارج بود،
اب دهنمو قورت دادمو گفتم نمیفهمم چی میگی ؟
انگار اونم نمی فهمید چون فارسی گفتم همه رو،
همونجور که با تعجب نگام میکرد،
دیدم دست کرد تو جیبش موبایلشو در اورد.
الان میخواد چیکار کنه دیدم با یه دستش اشاره میکنه همونجا وایسا با اونکی داره شماره میگیره ،
نکنه به پلیس داره زنگ میزنه،
اونطوری که اون ترسیده بود با دیدنم حتما داره به پلیس زنگ میزنه،
گفتم ببین من دزد نیستم یه زنه منو اورد اینجا ،
رفتم جلو
دیدم دستاشو اورد بالا به نشونه تهدید انگار تلفنشو بالاخره جواب دادن اونم یه چیزایی میگفت ،
الان میان منو میبرن وای نهه،
رفتم سمتش بیچاره ترسیده بود رفت عقب
گفتم بابا من کاری نکردم که دویو آندرستند اینگلیش آم نات دیف
اونم هی میرف عقب انگار اونی که پشت خط بود منتظر جواب بود صداش میومد .
منم سرمو اوردم پایین گفتم باشه بیا با دست اشاره کردم من همینجا میمونم کاری نمیکنم .
منتظر بودم دستشو بیاره پایین،
خوشبختانه انگار اروم شد دستشو داشت میوورد پایین که پریدم سمتش موبایلو بگیرم،
دستم بهش رسید ولی انقد موبایلو محکم گرفته بود که نمیشد از دستش کند ،
هردومون موبایلو میکشیدیم من از یه سمت اونم از سمت مقابل ،
دیدم به جایی نمیرسم با اونکی دستم سعی کردم دستشو از موبایل جدا کنم ،
دیدم پشت خط صدای آژیر میاد ،
حدسم درست بود پلیس بود،
تهیونگم داد زد یه چیزایی گفت .
دیدم اوضاع داره وخیم میشه با پام زدم به پاش دردش گرفت خم شد پاشو بگیره دستاش رو اورد پایین
منم سریع موبایلو گرفتم دویدم از اشپزخونه بیرون رفتم سمت هال،
داشتم دنبال یه دکمه میگشتم که خاموش کنم این لعنتیو که دیدم داره نزدیک میشه
رفتم پشت یه مبل سنگر گرفتم چرا انقد موبایله قدیمیه معلوم نیس چجوری خاموش میشه چنتا دکمه رو با هم زدم شانسمو امتحان کنم دیدم خاموش شد اخیش
دیدم اومد پشت مبل موهاش تو صورتش بود ولی میشد گفت چشماش قطعا عصبیه یه ملاقه دستش بود داد زد یاا حمله کرد بهم ،
موبایلو پرت کردم یه ور با سرعت دویدم میخواستم برم سمت اتاق
هول شدم سر دو راهی رفتم تو اشپزخونه اهه لعنتی از پشت سر اومد دنبالم،
برگشتم ببینم کجاس
حس کردم یه چیزی خود تو سرم
سرمو گرفتم ببینم این چی بود دیدم پشتم وایساده ولی تو دستاش دیگه اثری از ملاقه نبود پایینو نگاه کردم ملاقه کنار پام رو زمین بود
دنبال پناهگاه بودم رفتم رو پیشخون وایسادم ،
فاصله ای نبود، با یه حرکت میتونست منو بگیره ،پشتمو نگا کردم صندلی پشت پیشخون بود نمیتونستم بپرم ،
دنبال یه راه دیگه بودم که دیدم پرید سمتم
ولی پاش رو شیر ریخته شده لیز خورد،
همینجوری که داشت سعی میکرد تعادلشو حفظ کنه در حال سقوط بود
با یه دستش جلوی تیشرتمو گرفت منم که سرم از ضربه چن دقیقه پیش هنوز درد میکرد، پرت شدم زمین،
تققق
صورتمو برگردونم ببینم چی شده ،
نمیدیدمش،
پس کجا رفت،
یه چیزی زیرم تکون خورد،
سرمو اوردم پایین،
با صورت در هم بهم خیره شده بود نفساشو به زور میداد بیرون قفسه سینشو حس میکردم که بالاو پایین میره ،
نفساش به صورتم میخورد،
باورم نمیشه ،این چرا اینجاس،
ینی من افتاده بودم روش!
هل شدم دستمو گذاشتم رو سرامیک بلند شم بخشکی شانس اونم خیس بود لیز خورد دستم ،سرم محکم خورد به سرش!
صدای جیغ زنه رو شنیدم و دیگه هیچی حس نکردم.

See Me Save MeWhere stories live. Discover now