تهیونگ:خیلی خب جانگوک،پشت سرم بیا و جز رو بروت به کسی نگاه نکن
جانگ کوک کلافه با دستش به سمت در اشاره کرد و تهیونگ هوفی کشید و به راه افتادن
بعد چند مدت بالاخره از اون اتاق بیرون رفته بود،یکم فضای راهرو قشنگ تر شده بود و تابلو های با طرح گل و دریا و... وصل کرده بودن
جانگ کوک با دیدن اینکه همه ی مریض ها از اتاقاشون بیرون میان متعجب اخمی روی صورتش نشست
هربار که بقیه پرستار ها و مریضا از کنارش رد میشدن با ترس و تعجب نگاهش میکردن
یکی از مریض ها همین که چشمش به جانگ کوک افتاد از ترس عقب رفت و به دیوار پشتش برخورد کرد و به زمین افتاد،پرستار همراهش نگاه نگرانی به تهیونگ و بعد به جانگ کوک انداخت
تهیونگ قدمی جلو برداشت که به اون دو نفر کمک کنه که اون مریض دستش رو به دیوار گرفت و درحالی که با زحمت و عجله ای بلند میشد به سمت حیاط دوید
:ه....هیولا رو بیرون اوردن!جانگ کوک که تمام این مدت به دیوار تکیه داده بود و طبق قولش به کسی نگاه نمیکرد چشمش رو چرخوند و از گوشه چشمش به پرستار که دست تهیونگ رو گرفته بود تا بلند بشه نگاه کرد
پرستار یکه خورد،سریع دستش رو از تو دست تهیونگ بیرون کشید و دنبال مریضش بیرون دوید
تهیونگ با حالت تعجبی دستش رو که تو هوا خالی رها شده بود عقب کشید و تو جیبش گذاشت: سر درنمیارم؟!
.
.
.
در رو باز کرد و وارد حیاط شدن،همه ی اون مریض ها از هرجایی که جانگ کوک قدم میزاشت چند متری فاصله میگرفتنجانگ کوک که حوصله ی مسخره بازی هاشون رو نداشت و این کارشون حسابی عصبیش میکرد با اخم چند لحظه چشم هاش رو بست،نفسش رو صدا دار بیرون داد و رفت و روی نیمکت کنار دیوار نشست
تهیونگ هم آروم کنارش نشست و سرش رو به دیوار تکیه داد و چشم هاش رو بست
با عجله و هولکی به ساعد جانگ کوک که روی رون پاش گذاشته بود چنگ انداخت و نگاه اون رو روی دستش متمرکز کرد
تهیونگ:قول دادی درسته؟
جانگ کوک اخم کرد و با دست دیگش دست تهیونگ رو جدا کرد و جلوی پای خودش رو هوا رهاش کرد:اگه اینقدر نگرانی میتونستی بیخیال بشی،غیر اون هم برام فرقی نمیکرد
تهیونگ که با حرف جانگ کوک احساس ناراحتی و پشیمونی بهش دست دادن بود آروم زیر لب متاسفمی زمزمه کرد
چند لحظه ای سکوت بینشون برقرار شد و حالا توسط جانگ کوک شکسته میشد
:تو نمیدونستی مگه نه؟
تهیونگ سوالی نگاش کرد که ادامه داد
_من هیچ وقت همراه بقیه بیرون نمیام.....ماه های اولی که اینجا اومدم رفتار رو مخ یکی از اون احمقا باعث شد تا یه چند نفری آسیب ببینن
YOU ARE READING
the legend[Kookv]
Actionاون دیوونه ای بود که برای کسایی که بهش نیاز داشتن یه افسانه و برای گناهکاران ظالم یه کابوس شبانه بود تو مسیر خودش جنگید و به چیزی هم که میخواست رسید و وقتی که مردم باورش کردن و بیشتر از همیشه بهش نیاز داشتن ناپدید شد...... ~•°•°•°•°...