[هیچوقت نمیتونم اونو نجات بدم اگه خودم نجات پیدا نکرده باشم]
بالاخره بعد از چند روز بهم آسیب زد
زندگی دیگه ارزش نداره
دیگه
نمیتونم
با
دردی
که
بهش دادم
زندگی کنم
و باعث آسیب دیدن خودم شدم
اگر من به اندازه کافی احتیاط می کردم
شاید اون وقت به این روز نمی افتادم
پدر و مادرم از تلاش کردن خسته شدن
فهمیدن که دیگه هیچ امیدی ندارم
منو ببخش دنیا
اما مهمتر از همه
منو ببخش یونگجه_م.ت
YOU ARE READING
ꜱɪx ʟᴇᴛᴛᴇʀꜱ |ᴍᴀʀᴋᴊᴀᴇ
Short Storyهمیشه بعد از از دست دادن چیزی ارزش اون رو متوجه میشیم، خیلی دیر متوجه اشتباهاتمون میشیم. مارک هم مثل بقیه؛ خیلی دیر متوجه شد چقدر برای یونگجه باارزشه letters/angst