1

866 121 22
                                    


-متوجه نمیشم ارباب چرا انقدر برای خودش همسر میگیره..
+باز دوباره ازدواج کرده؟
لوهان با تعجب از مادرش پرسید

-آره دو هفته پیش..
+پولدار عوضی!
-اینجوری نگو هرچی باشه اونه که کل زندگیمونو تامین میکنه
+این پولدارای عوضی فکر کردن آدما اسباب بازیشونن واقعا دوست دارم یه بار این آدم از خود متشکر رو ببنیم، و زندگیمونو تامین میکنه؟ مثل اینکه حواست نیست پدر مثل سگ براش کار میکنه
-لوهان درست حرف بزن
+مامان واقعا نمیفهمم چرا تو این شهر کوفتی موندیم میتونیم از اینجا بریم، پدر هم میتونه جای دیگه کار کنه منم کنارش کار میکنم

————————————————
لوهان
خب.. من لوهانم، ۱۸ سالمه و همونطور که فهمیدین پدرم برای یه فرد خیلی ثروتمند کار میکنه، اون آشغال هورنی با ۲۸ سال سن، ۹ تا زن داره و مشخصه که اینکارو برای ادامه دادن نسل تخمیش نمیکنه و فقط یه هورنیه چون تاحالا هیچ بچه ای از اونهمه همسرش صاحب نشده ما تو یکی از مناطق شهر چانگ‌وون زندگی میکنیم و اون ارباب کوفتی یه جورایی مثل پادشاه این منطقه میمونه انگارنه انگار تو سال ۲۰۲۰ زندگی میکنیم! پدرم از وقتی یادمه پیش اون کار میکنه و انگار که اصلا هیچ جای دیگه براش کار نیست

——————————————————

شاید لوهان تو یه شهر دور افتاده به دنیا اومده بود و زندگی میکرد اما کاملا نوجون امروزی بود و حتی میشه گفت مثل ایدلا به نظر میومد و این صد درصد به خاطر مسافرتهای پی در پی و دوستای زیادش تو سئول بود

-لوهان؟ خانوم؟ کجایین؟
لوهان و مادرش با صدای پدر لوهان به طبقه پایین رفتن

+سلام پدر
تعظیم کوتاهی کرد و رو به پدرش گفت‌

-سلام لو

-سلام عزیزم
مادرش درحالی که بوسه ای رو لبای پدرش میزد لبخند زد و گفت
لوهان تا حالا هیچ زوجی رو ندیده بود که اندازه پدر و مادرش عاشق هم باشن
حتی لوهان مطمئن بود با اینکه پسر یکی یه دونه مامان باباشه اما اونا همدیگرو بیشتر دوست دارن تا لوهان

-ارباب آخر هفته مهمونی داره و اینبار لطف کردن و من رو همراه با خانواده دعوت کردن
+اوه واقعا لطف کردن
لوهان در حالی که غر غر میکرد گفت

-لو انقد بی چشم و رو نباش برای این مهمونی حسابی میخوام مرتب و مودب باشید
+چشم پدر

اوه انگار واقعا آرزوی بزرگ لوهان برای دیدن اون عوضی هورنی براورده شده بود و لوهان پیش خودش فکر کرد که ای کاش آرزوی دیگه ای میکرد

+صبرکن پدر، تو گفتی آخر هفته؟ منظورت از آخر هفته فرداس؟
لوهان با چشمای گشاد شده پرسید
-درسته لو

seraglio/سراگلیوWhere stories live. Discover now