2

407 104 31
                                    


-پسرتو میخوام، پسرتو به من بده شیو!
با لحن جدی رو به پدر لوهان گفت

-اَ..اَرباب منظُ..منظورتون چیه؟
پدر لوهان با ترس و لکنت پرسید

-منظورم واضحه شیو، تو پسرتو درست تربیت نکردی، یه پسر لوس و بیخود تربیت کردی، پسرت به مدت شش ماه باید اینجا کار کنه، به عنوان خدمتکار شخصی من، نگران نباش حقوق ام میگیره و توهم اخراج نمیشی و قراردادمونم سر جاش میمونه

-ممنونم ارباب اوه

-اما!

-اما؟

-شروطی هم داره، حق نداره پاشو از عمارت بیرون بذاره و حق نداره در طول این شش ماه هیچ ارتباطی با خانوادش و شما داشته باشه و از گوشی و اینترنتم خبری نیست

+تو..تو فکر کردی کی هستی؟
لوهانی که تا الان مات و مبهوت به مکالمه‌ی پدرش و ارباب اوه گوش میکرد یکدفعه با لکنت گفت

-دهنتو ببند لو، ارباب صلاح مارو میخاد
پدر لوهان با عصبانیت فریاد زد

-هرموقع که اراده کنید لوهان کارشو اینجا شروع میکنه ارباب

+اما..اما پِـ..پدر..تو ..تو میخوای منو اینجا ول کنی؟ بگو..بگو که اینکارو نمیکنی؟
لوهان با بغض و لکنت رو به پدرش گفت

-به خاطر خودت لو

+به خاطر منه؟ به خاطر خودت پدر! فقط به خاطر این که پیش این آشغال هورنی کار کنی! تو..تو حتی نپرسیدی که من چیکار کردم..
با اشک و فریاد گفت

بعد از تموم شدن حرفش با سرعت به سمت در رفت تا سریع از اونجا دور بشه

-بگیریدش
سهون رو به نگهبانای هیکلی که جلو در وایساده بود گفت

-اتاق انتهای راهرو طبقه بالا از الان برای لوهانه، ببریدش اتاقش و در و قفل کنید تا بعد از مهمونی خودم به این موضوع رسیدگی کنم
رو‌به نگهابانا گفت و اونا به سرعت دست لوهانو گرفتن و از اتاق بیرون کشیدنش

-نگران نباش شیو، این کار کمک میکنه پسرت قوی تر بار بیاد، بهم اعتماد کن

-میدونم ارباب، ازتون ممنونم




+هی هی ولم کنید
لوهان نزدیک دوساعت بود که بی وقفه به در اتاق میکوبید و فریاد میزد تا در و باز کنن
و‌ بلخره بعد از چند ضربه دیگه صدای چرخیدن کلید تو در رو شنید و با واردن شدن سهون تو اتاق صاف وایساد

-آروم بگیر بچه جون، اینکار برات بد نیست، هم تنبیه میشی برای اشتباهت و هم به نفع خودته باعث میشه قوی تر بشی و تازه برای خودت حقوق ام میگیری

+ارباب اوه، من نمیدونستم اون دختر همسر شماست و.. و من به پول احتیاج ندارم و اینکه من.. من باید برم مدرسه... نمیتونم اینجا بمونم، خواهش میکنم بذارید برم
با لحن مودبی رو به سهون گفت تو این دو ساعت به این نتیجه رسیده بود که شاید اگه ازش مودبانه درخواست کنه سهون اجازه بده بره

seraglio/سراگلیوWhere stories live. Discover now