《بومین》
موتور رو جلوی گلفروشی پارک کردم و رفتم داخل تا یه دسته گل قشنگ بگیرم و ازش معذرت خواهی کنم.
رو کردم به فروشنده و گفتمبومین:میشه یه دسته گل از گل های رز*،ارکیده* و میخک*،برام بپیچید؟
فروشنده سرش رو تکون داد و مشغول درست کردن دسته گل شد.
دسته گل آماده شده رو برداشتم و پولش رو حساب کردم.بوش کردم واقعا بوی خوبی میداد،مطمئنم ازش خوشش میومد.
سوار موتور شدم و به طرف مقصدم روندم.
خیابون خلوته خلوت بود و یکی دو تا ماشین بیشتر تو خیابونا نبود.بوی گل های رز،ارکیده و میخک توی هوا پخش شده بود.
با رسیدن به مرکز،موتور رو بیرون پارک کردم،دسته گل رو برداشتم و به طرف نگهبانی رفتم.
آقای کیم همیشه شیفت شب بود و میزاشت من برم داخل.بومین:سلام آقای کیم،خسته نباشید.
آقای کیم:سلام پسرم!ممنون. حالت خوبه؟
بومین:هی!میگذره.
آقای کیم:مادرت هنوز نخوابیده،همه اش سراغ تو رو میگیره،زودتر برو تو
.
بومین:خیلی ممنون آقای کیم.
به طرف ساختمون و اتاق مورد نظرم رفتم.
جلوی در ایستادم و دو بار در زدم،وقتی جوابی نگرفتم،آروم رفتم داخل.اتاق تقریبا تاریک بود،فقط چراغ کنار تخت روشن بود و نور کمی به اتاق میداد.
رفتم بالای سر مامانم،صدای نفس های آرومش به گوش میرسید،انگار زیاد منتظر من بوده و بعد خوابیده
پتو کمی از روی بدنش کنار رفته بود،لبه پتو رو گرفتم و تا نزدیک گردنش بالا کشیدم که چشماش رو باز کرد
بومین:سلام،بیدار بودین؟مادر کمی نیم خیز شد و دستم رو گرفت
مامان:چیزیت نشده؟چرا اینقدر دیر اومدی؟
نمیخواستم راجع به تصادف امشب چیزی بهش بگم،بنابراین لبخندی زدم و دستم رو روی دستش گذاشتم،گفتمبومین:مامان،چیزیم نشده نگران نباش،فقط یکم کارم طول کشید،در عوض برای عذرخواهی برات گل گرفتم
دسته گل رو روی پاش گذاشتم و گفتم
بومین:امیدوارم عذرخواهی این بنده حقیر رو قبول کنید.مامان خندید و مشت آرومی به بازوم زد
مامان:خوبه،خوبه،فیلم نیا،فقط این دفعه رو میبخشم.
بومین:معلومه،چون دفعه دیگه تکرار نمیشه.************************
《داهیون》بعد از تموم شدن حرفامون و گفتن ماجراهایی که پیش اومده بود
دو وو،فهمید که واندرلند یه گلدن دراگون دیگه انتخاب کرده و اون دیگه گلدن دراگون نیست،بنابراین گفت که بهش بگیم دو وو و همچنین به ا/ت تبریک گفت.کل شب رو حرف زده بودیم که بالاخره دو وو گفت
دو وو:بچه ها بلند شید بخوابید،فردا کلی کار داریم. داهیون چراغا رو هم خاموش کن.
صندلی کنار کمد رو برداشتم و زیر فانوس گذاشتم،رفتم روی صندلی و دستم رو نزدیک فانوس کردم تا کرم های شب تاب توش رو دربیارم که دو وو دستم رو گرفتدو وو:چیکار میکنی؟این که فانوس و کرم شب تاب نیست،ممکن بود جونت به خطر بیوفته.
داهیون:پس چیه؟دو وو:اینا بهش میگن لامپ و توش جریان برق و الکتریسیته وجود داره،که اگه بهش دست بزنی اول از همه چیز دستت میسوزه بعدم شاید مثل مجسمه برای همیشه خشک بشی!
داهیون:اینجا خیلی با واندرلند فرق داره،همه اش فکر میکردم چطور این همه کرم شب تاب و فانوس وجود داره،ولی اینطوری نبوده،باید زمان بیشتری اینجا باشیم تا خیلی چیزا رو یاد بگیریم،ببخشید که نگرانتون کردم.
از صندلی پایین اومدم و منتظر شدم تا ببینم دو وو چطور اون لامپ رو خاموش میکنه؟!
به طرف یه چیزی رفت،فشارش داد و چراغا خاموش شد.************************
《نِمِسیس》
همم!مطمئنم که کمی پیش نیروی کتاب زندگی رو این اطراف حس کردم.
هر طور شده باید اون کتاب رو به چنگش بیارم.
وقتی کتاب رو به دست بیارم اون وقت منم که بر واندرلند حکومت میکنم،منتظر اون روز باش دو وو،اون روز زیاد دور نیست...نمسیس شروع کرد به خنده خبیسانه و همه ی روح های شرور از خوشحالی جیغ میکشیدن...
************************
🌹گل رز:به عنوان سنبل عشق معروفند. اگر شما کسی را ناراحت کنید،رز بهترین گلی است که به فرد مقابل نشان میدهد که دوستش داشته و برایش ارزش قائلید.
🌹گل ارکیده:گل ارکیده گلی انعطاف پذیر بوده که بیشتر از انواع دیگر گل ها عمر میکند. زمانی که به کسی گل ارکیده میدهید،نشانه تاسف و پشیمانی شماست. گل های ارکیده به خصوص گل های سفید،سنبل صمیمیت هستند.
🌹گل میخک:گل میخک سنبل به خاطرآوری است،بنابراین این گل درصورتی که موقعیت خاصی یا تاریخ مهمی را فراموش کردید،برای معذرت خواهی بسیار مناسب است.
نمسیس:الهه انتقام
**************************
سلام دوستان خوبید؟منم خوبم.
اول فکر کردید بومین برای کی گل خرید؟🙂
به نظرتون نمسیس میخواد چیکار کنه؟
ممنون میشم به سوال هایی که میزارم جواب بدید،بوس به چشما و بند بند انگشتای نازنینتون که میاید و نظر میدید.💋ووت یادتون نره⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐😂
YOU ARE READING
GOLDEN DRAGON [Completed]
Fantasyدنیایی که من از اون بی خبر بودم........ زمین یا واندرلند فرقی نمیکنه،موجودات از وجود یه دنیای دیگه در اطرافشون خبر ندارند. ولی طی یه اتفاق اون آدما از وجود یه دنیای دیگه با خبر میشن... *********************** قاصدک ها توی آسمون بودن و توی دست مردم م...