Writer : NOVA Genre : Romance, psychology, Smut, a little criminal & Angst نباید اینطور باشه اما کافی بود کتاب فاکیم رو باز کنم تا درس بخونم! اون استادِ لعنتیش! بود و نبودش از جلوی چشمام رد میشد و نتیجهش منی بودم که ساعتها خیره به کتاب در تصوراتم غرق شدم. باید ازش میپرسیدم چرا اون کتاب رو بهم پیشنهاد داد. من به اندازهی کافی درگیر خودم و افکارم بودم. اون هم شد گرهی دیگهای روشون. بالاخره کار خودمو میکردم. من دیگه نمیتونستم. نمیتونستم از دور تماشاش کنم و بیحرکت وایستم. برام مهم نبود چه فکری میکرد اگه دانشجوی ساکت و درسخونش شمارهش رو ازش میخواد! من باید باهاش حرف میزدم. نمیدونم برای فرار از خودم بود یا تنهاییم. اما من اون رو میخواستم. در کنارم. جایی که باید میبود. ۳ سال از وقتی که اولین بار سر کلاس دیدمش میگذره و هر روز حسم قویتر از قبل توی سینهم رشد کرده. اونقدر که دیگه تنهایی از پسش برنیام! I HOPE YOU ENJOY!