سلام، حال شما؟
کامنتای چپتر قبل عالی بودن، مرسی از همتون.
این دفعه تعداد رو میبرم بالا.🔞هشدار🔞
شرط: 185 کامنت.
بعد از اینکه به شرط رسید جواب کامنت هاتون رو میدم.
.
.
.هری مثل کسی که ارث باباش رو خوردن، با یه دهن کج شده به حرکات پایین تنه ی لویی نگاه کرد و یه نفس خیلی زیادی عمیق کشید. به حدی که حتی مفهوم خیلی زیادی هم در مقابل عمیق بودن نفسش کم میآورد.
لویی بالاخره تسلیم شد و دست از تکون خوردن برداشت. با پشت دست عرق روی شقیقهش رو پاک کرد و یه آه کوچیک کشید. "میگن درصد این که توسط پارتنرتون به قتل برسید خیلی بالاست. این نگاهت ثابت میکنه که میتونی هر لحظه دست به کار بشی."
هری دست دیگهش رو از میون انگشت های لویی رها کرد و گفت:"الان به من گفتی قابلیت قاتل شدن دارم؟"
اجازه نداد اون جوابی بده و ادامه داد:"الان به نگاه من انگ قاتلانه بودن زدی؟ به من چه که تو خوب انجامش نمیدی."لویی برای این که ثابت کنه هیچ اشتباهی توی حرکاتش نیست، یک بار دیگه خودش رو جلو و عقب کرد و باعث شد تا هری با کلافگی ناله کنه. "انقدر بیحال نباش. محکم تر و سریع تر انجام بده."
پسر چشم آبی چشم هاش رو چرخوند و جواب داد:"چشم سرورم، امر دیگهای ندارید؟" هری یک بار دیگه دست هاش رو توی دست های اون قفل کرد و سعی کرد تا حرکاتشون رو هدایت کنه.
"نه خیرم امری نیست. ولی یادم بنداز که یه غذای مقوی برات درست کنم تا جون بگیری.""هر چی تو بگی."
و بعد، این بار واقعا سعی کرد که حرکاتش رو به قول هری، محکم تر و سریع تر کنه.چند ثانیه گذشت و هری دستش رو روی کمر لویی گذاشت تا اون رو متوقف کنه. "زیادی خشن شدی عشق. یه کم مهربون تر."
در جواب، با بیحوصلگی سرش رو تکون داد و یه آه کوچولو کشید. به معنای واقعی کلمه خسته شده بود.هر تکونی که میخورد یا زیادی کُند و آروم بود، یا زیادی سریع و محکم. آخه هری چه جوری به این نتیجه رسیده بود که لویی، پارتنر خوبی برای رقصیدنه؟ اونم نه هر رقصی، رقص سالسا.
بازگشت به گذشته؛ سه روز قبل.
"من تاحالا حتی برای یک ثانیه هم سالسا نرقصیدم. ممکنه آبروت رو ببرم عشق."
هری چشم هاش رو ریز کرد و بدون این که نگاه خونسرد و بیخیالش رو از روی لویی برداره، وارد مخاطبین گوشیش شد و گفت:"خیلی خب پس منم به پائولو زنگ میزنم تا ببینم پارتنرم میشه یا نه. احتمالا قبول میکنه. اصلا از اول خودش بهم پیشنهاد داد که برم کلاس رقص."لویی که میدونست هری از عمد اسم پائولو رو آورده، گوشی رو از دست اون کشید و لب هاش رو برای یه بوس تف تفی، روی گونه ی دوست پسرش گذاشت. "باشه باشه من تسلیمم. قبوله."
ESTÁS LEYENDO
Forever And After [L.S|Mpreg]
Fanficجایی که لویی توی یه آموزشگاه موسیقی کودکان کار میکنه و هری یه تتو آرتیسته که همراه با گربهـش اولی، یه زندگی آروم و بی سر و صدا داره. به علاوه ی این که هر دوتای اون ها برای تشکیل خانواده و داشتن بچه های کوچولو، یه کم زیادی اشتیاق نشون میدن. _____...