e

3.7K 462 70
                                    

taehyung's

اونجا درست رو به روی من ایستاده بود ، دستاشو برام تکون میداد. اصلا براش مهم نیست اگه مردم ببیننش

من فقط به کاراش خندیدم ، این باعث شد آدما با نگاه عجیبشون بهم خیره شن ، فاصلمون رو کمتر کردم

جون جونگ کوک ،

اون بهترین دوست من بوده و میمونه، من همه چیز حتی راز هامو بهش میگم،

بهش نزدیک تر شدم و بالاخره سر صحبتو باز کردم

"هی گوکی!" با هیجان گفتم ، و برای چند لحظه لبخند زد؛ "سلام ته"

میخواستم دستش رو بگیرم تا روی نیمکت بشینیم اما ناگهان کسی بازوم رو کشید

یونگی هیونگ گفت: "بیا برگردیم خونه ته ، جین هیونگ گفت قراره امروز یه چیز  خاص درست کنه".

"باشه هیونگ ولی میشه جونگ کوکم بیا-؟" حرفمو قطع کردم ، اطرافو نگاه کردم و متوجه شدم خبری ازش نیست ، ناخواسته اخم کردم ، با دیدن چهره یونگی هیونگ تصمیم‌ گرفتم دهنمو بسته نگه دارم

امیدوارم هر جا که هست حالش خوب باشه

•••
writer: adelaine_ambroise

ᴇᴜᴘʜᴏʀɪᴀ |ᴋᴏᴏᴋᴠWhere stories live. Discover now