taehyung
"دوباره اذیتت کردن؟"
"گوکی چرا اونا اینقدر آزارم میدن؟! بخاطر اینه که من خیلی زشتم؟" تهیونگ در حالی که سعی میکرد اشک های متوقف نشدنیش رو کنار بزنه، پرسید
"نه تو زشت نیستی، ته بهم گوش کن، من تو رو دوست دارم بدون توجه به هیچ چی، تو برای من و هیونگات زیبا ترینی، دیگه گریه نکن" شرین و ارامش بخش، اون خیلی خوش شانس بود که جونگ کوک رو داشت
"دوست دارم گوکی"
منم دوستت دارم، ته
YOU ARE READING
ᴇᴜᴘʜᴏʀɪᴀ |ᴋᴏᴏᴋᴠ
Fanfiction"وقتی گفت دوسم داره، یوفوریا رو حس کردم" وقتی تهیونگ عاشق تنها دوستش میشه angst/slice of life/tragedy