بعد از این که یونگی سمت اتاق مشترک خودش و زن رفت
تهیونگ به جونگ کوک و هوسوک نگاهی کرد و گفت " بهتره ما هم بریم و یکم بخوابیم "
اما خب هم جونگکوک و هم هوسوک میدونستن که منظورش واقعا خواب نیست
جونگ کوک دستاش رو باز کرد تا تهیونگ توی بغلش بپره ، تهیونگ هم همین کار رو کرد و خودش رو توی جونگ کوک پرت کرد و دستهای ظریفش رو دور گردن جونگ کوک انداخت
جونگ کوک برادر بزرگش رو به خودش فشار داد و سمت اتاقی که توی این عمارت مطعلق به خودش و تهیونگ بود راه افتادتهیونگ عین یه بچه خرس به جونگ کوک چسبیده بود و وقتی تشک نرم تخت رو زیرش احساس کرد گره دستهاش دور گردن جونگ کوک رو شل تر کرد
اروم لبهاش رو روی لبهای جونگ کوک گذاشت
دستای جونگکوک رو روی دکمه های پیرهنش حس میکرد اما فقط میخواسم کوکیش رو مزه مزه کنه و اهمیت چندانی به این موضوع نمیداد ... البته تا زمانی که نک سینش به وسیله دست های کوکی خوش مزش فشرده شد
ناله ریزی بین بوسش کرد
دستش رو پشت گردن جونگکوک انداخت و جاش رو باهاش عوض کرد
روی شکم جونگکوک نشستآروم باسنش رو پایین تر برد و باهاش فشار نه چندان زیادی به عضو جونگ کوک وارد کرد
جونگکوک هیسی کشید و کمر تهیونگ رو با دستای بزرگش گرفت
تهیونگ هم متقابلا خیزی برداشت
خودش رو کمی بالا کشید ، سرش رو داخل گودی گردن جونگکوک فرو برد و شروع به مکیدن کرد دوست داشت گردن کوکیش پر از جای مارک های اون بشه درست مثل فیلم هایی که ادما میسازن ... اما این برای اونا امکان پزیر نبود... چون حتی جای زخم های بزرگ هم بعد مدتی روی بدن اون ها از بین میرفت چه برسه به یک کبودی ناچیز ...کمی افکارش رو جمع کرد و زبونش رو روی سیب گلوی جونگکوک کشید ... خیلی نرم کمی پایین تر خزید و زبونش رو روی عضلات سینه اش کشید و مک های محکمی ازش گرفت
صدای اه جونگکوک بلند شد دستش رو بین موهای تهیونگ کشید
تهیونگ با شیطنت پایین تر خزید و زبونش رو روی خطهای شکم شش تکه جونگکوک کشید
جونگ کوک خیلی بیقرار دستاش رو سمت پیشونیش برد و اه های غلیظی کشید
پایین و پایین تر رفت و به کمربند جونگکوک رسید، با ارامش کامل دستاش رو سمت سگک کمر بند جونگکوک برد و اروم بازش کرد
و ضدافت دستاش رو سمت کمر جونگکوک برد و اروم گوشه شلوار و باکسرش رو گرفت و با هم پایین کشیدعضو جونگکوک مقابل صورتش قرار گرفت، در حالی که دستاش روی رون های جونگکوک بود اروم سرش رو جلو برد و زبونش رو روی عضو جونگکوک کشید
CITEȘTI
1_1 Blood sweat and taers
Vampiri" لازم نیست هر بار که میای خون و خونریزی به پا کنی " " پس به افراد احمقت بگو راهم و نبندن " مرد لبخندی زد " میدونم دنبال اطلاعات عموت اومدی اما قانون من و که میدونی " نگاهش به جیمین افتاد و سوتی کشید " راستی این خوشگله رو از کجا آوردی؟ " بعد...