زن دندونای نیشش و وارد پوست سفید پسر کرد و خونش و مکید تا بهش بفهمونه چه کسی رئیسه ...
اما به دقیقه هم نکشید که سنگینی پسر رو روی خودش حس کرد ، یعنی به این زودی از حال رفته بود ؟
آروم دندوناش رو بیرون کشید و جای گزیدگی رو لیسید و بوسه کوچیکی روی کتف پسر گذاشت و اون رو تو آغوش خودش گرفت ...بعد حدوداً نیم ساعت ماشین به عمارتی که فقط نمایَش رعشه بر تن هر بنی بشری می انداخت رسید
راننده اومد و در و برای زن باز کرد .
زن یک دستش رو زیر زانو و دست دیگش و زیر کمر پسرک برد و بلندش کرد ، وارد عمارت سوت و کور شد زیر لب با خود زمزمه کرد "اه حتما بقیه خوابن "
رفت سمت اتاق خودش و با لگد نه چندان محکمی در باز کرد و وارد شد ، آروم و با احتیاط پسر رو روی تخت وسط اتاق گذاشت .
به سمت کمد لباس هاش رفت و یک دست لباس تمیز و برای خودش برداشت و وارد حمام شد لباساش و در اورد و داخل وان نشست بعد یه مدت کوتاه در باز شد پسر نه چندان بلندی با موهای سبز با اخم ریزی که روی صورتش نقش بسته بود وارد حمام شد و با صدای نسبتا بلندی گفت"خیلی خوشگله"
زن پوزخندی زد و رو به پسر گفت
" نکنه حسودیت میشه شوگا کوچولوی من "
پسری که 'شوگا' خطاب شده بود رفت و لبه وان نشست و با همون اخم ریز و تقریبا با داد گفت
" ابدا "
پوزخند زن بیشتر میشه
"من که اینطور فکر نمیکنم "
اخم پسر غلیظ تر شد و با ناراحتی روش رو بر گردونه با لهن لوسی خطاب به زن گفت
" داری اذیتم میکنی ! "
صورت زن حالت کلافه ای گرفت و دست پسر و کشید و درون وان پرتش کرد ، روی پای خودش نشوندش و با خشونت شروع به لیسیدن لب پایینش کرد بعد یه مدت شروع به مکیدن لبای شیرین پسر میکنه پسر هم دستاش و دور گردن زن حلقه میکنه و بوسه های خیس زن رو پاسخ میده آروم زبوناشون رو وارد دهن همدیگه میکنن و زبون یک دیگر و به بازی میگیرن ...
زن دستاش رو پشت کمر پسر میزاره و اون رو بیشتر به خودش فشار میده و به صدای لذت بخش ناله هاش که تو دهنش خفه میشد گوش میده بعد مدتی زن زبونش و از دهن پسر بیرون میکشه و اروم جای ،جای صورت پسر و میلیسه و آروم دم گوش پسر زمزمه میکنه
" تو مال منی کوچولوی حسود"
پسر خودش و بالا میکشه گردن شدیدا سفید و بی نقصش نزدیک دهن زن میگیره
زن لبخند ملایمی میزنه و خیلی اروم دندونای تیزش رو و وارد گردن پسر میکنه و جرعه ای از خونش و با مکش وارد دهنش میکنه این شیرین ترین خون دنیا بود ، خون کسی که دیوانه وار عاشقش بود ...اما تا دندوناش و وارد پوست پسر میکنه پسر بیشتر به زن میچسبه و شروع به ناله کردن میکنه کم کم ناله هاش شدت میگیره ...
چی تو سرش میگذشت میخواست زن و دیوونه کنه ؟ همون طور که زن خونش و میمکید شروع به در اوردن لباس های پسر کرد...
ESTÁS LEYENDO
1_1 Blood sweat and taers
Vampiros" لازم نیست هر بار که میای خون و خونریزی به پا کنی " " پس به افراد احمقت بگو راهم و نبندن " مرد لبخندی زد " میدونم دنبال اطلاعات عموت اومدی اما قانون من و که میدونی " نگاهش به جیمین افتاد و سوتی کشید " راستی این خوشگله رو از کجا آوردی؟ " بعد...