از روی صندلی بلند شد و برای آخرین بار خودشو توی آینه نگاه کرد.
خیلی وقت بود اجازه داده بود موهاش بلند شه و حالا تا اواسطگردنش میرسید.
دستشو بین موهای مشکی رنگ لختش برد و با چندتا حرکت دست موجی بهشون داد.
استایلیست لباساشو بهش داد و از اتاق بیرون رفت.
نگاهی بهشون انداخت.
پیرهن جذبی که سینه های ستبر خوش فرمشو بیشتر از همیشه در معرض دید قرار داده بود و قسمت زیادی از گردن کشیده و سفیدشو نمایان کرده بود.
یه رویی پلنگی هم باید روی پیرهنش میپوشید و با شلوار مشکی چرم استایلشو تکمیل میکرد.
چند پیس عطر به خودش زد و راهشو سمت ست عکاسی که آنچنانم دور نبود کشید.
یه جای سرسبز که بخاطر حضور بی تی اس اختصاصی شده بود و از تردد افراد عادی جلوگیری شده بود.
سر جایی که کارگردان دستور داده بود ایستاد تا میکاپ آرتیست یبار دیگه کارشو روی صورتش انجام بده و گریمشو تکمیل کنه.
با اینکه چشماشو بسته بود تا سایه پشت چشمش رو بزنن سنگینی نگاهی رو خودش حس میکرد
وقتی پلکاش رو از هم باز کرد نگاهش به نگاه تهیونگی که به طرز عجیبی بهش خیره شده بود گره خورد.
چند ثانیه بهم خیره موندن که با یک دو سه گفتن کارگردان که خبر از شروع شدنعکاسی میداد رشته نگاهشون پاره شد.
سرشو انداخت پایین و آب دهنشو به سختی قورت داد.
چیزی توی نگاه تهیونگ بود که فقط تو یک شرایط بوجود میاد..
اونم وقتیه که تهیونگ نیازش داره.
از تصورش کمی سرخ شد و چند قطره عرق روی پیشونیش نشست.
میدونست اگه تهیونگچیزی رو بخواد بدستش میاره فرقی نمیکنه کی و کجا باشه.
خودشو بخاطر این پیرهن باز و سکسی لعنت فرستاد.
نه که خودشم بدش بیاد ولی اینجا جاش نبود.
عکاسی با هر سختی ای بود زیر نگاهای تشنه گاه و بی گاه تهیونگ گذشت.
بطری آب رو برداشت و ازش سرمیچکشید.
صدای قدم های شخصی رو از پشتش میشنید.
قطعا کسی نمیتونست باشه جز تهیونگ.
ته رو به روش ایستاد و با همون چشمای وحشی و خمارش به جونگکوک زل زد.
جونگکوک پررو تر از اون بهش زل زد و گفت:
+ میخوری؟
-تورو؟
با این حرف تهیونگ لحظه ای ضربان قلبش از کار افتاد اما خونسردی خودش رو حفظ کرد.
قدمی به سمت تهیونگبرداشت و بهش نزدیک تر شد
با لحن اغوا گرایانه ای پرسید:
+ دوست داری منو بخوری؟
تهیونگ نگاهشو از چشمای کوک گرفت و آروم از بالا تا پایینش رو دید زد
دستشو سمت گردن کوک برد و گردنبدشو لمس کرد و زیرلب زمزمه کرد:
- تا همینجاشم شانس آوردی یه لقمه چپ نشدی
و با یه چشم بهم زدن جونگکوک خودشو زیر تهیونگ روی مبل یکی از اتاقای ساختمون پیدا کرد.
تهیونگ خودشونو به یکی از دورترین اتاقای ممکن رسونده بود و درو قفل کرده بود و به جون پسر رو به روش افتاده بود.
باید تا تموم شدن کار بقیه اعضا خودشونو بهشون میرسوندن تا از ماشین جا نمونن.
معمولا همه سکساشون همینطوری عجله ای بود چون همیشه در رفت و آمدن تایم برای تنها شدن زیاد ندارن.
تهیونگ تماما روی جونگکوک خیمه زده بود و انگشتاشو زیر پیرهنش سر میداد و سیکس پکاشو نوازش میکرد.
لباشون با ریتم خاصی روی هم میلغزید و با هر مکش صدای بلندی تو فضا میپیچید
تهیونگ لب پایینی جونگکوک رو میمکید و جونگکوک متقابلا لب بالایی تهیونگ رو.
کوک از حس انگشتای کشیده پسر بزرگتر روی شکمش لذت میبرد و اینو با ناله های ریزی که توی بوسشون خفه میشد نشون میداد.
دست تهیونگ کم کم راهشو به سمت دکمه های شلوار پسر کوچیکتر رسوند و بعد از باز کردنشون به زیر باکسرش خزید.
عضو پسر رو گرفت و بالا و پایین میکرد.
نفسای کوک تند شده بود و بدنش به هر لمس دستای ته واکنش نشون میداد.
تهیونگ پیرهن کوک رو بالا زد و نوک سینه هاش که حالا از شدت تحریک شدن سفت شده بود رو به دندون گرفت.
موج لذت به تمام بدن کوک تزریق شد و باعث شد سرشو به دسته مبل فشار بده و ناله بلندی کنه.
تهیونگ سریع اون یکی دستشو روی دهن کوک گذاشت تا صداش بیشتر از این بیرون نره.
لباشو به سختی از پوست نرم و سفیدش که زیر زبون تهیونگ خیس شده بود برداشت و در گوشش با لحنی که باعث پیج خوردن زیر دل پسر میشد لب زد:
- آروم باش بیبی هنوز حتی شروعم نکردیم
و لاله گوششو لیسی زد
نفس جونگکوک برای لحظه ای قطع شد و نتیجش آه شکسته ای از اعماق وجودش بود
تهیونگ دوباره زبونشو به تن و بدن پسرش رسوند و جای جایشو بوسه میزد و همزمان عضو کوک رو پمپمیکرد
جونگکوک قصد داشت متقابلا دستش رو زیر باکسر تهیونگ ببره ولی ته امانش نداد و دستشو بیرون کشید تا پهلو هاش رو بگیره و بهش بگه به شکم دراز بکشه
کوک همکاری کرد و همون ۲ تیکه لباسو هم درآورد و به گوشه ای پرت کرد و به شکم دراز کشید
تهیونگ انگشت وسطش رو دورانی روی سوراخ کوک میکشید و پسر رو هر ثانیه تحریک تر از قبل میکرد.
پسر کوچیکتر با عجز سرشو به مبل فشار میداد تا ناله هاش رو خفه کنه.
ته موهای کوک رو از پشت گرفت و سرشو بلند کرد
در گوشش زمزمه کرد:
- کوک چیزی ندارم باهاش آمادت کنم
لحظه ای فکری به ذهن کوک رسید و تصمیم گرفت عملیش کنه.
با یه حرکت از رو مبل بلند شد و رو به روی تهیونگ نشست
با نگاه تیز و خیرش دستشو سمت عضوش برد و جلوی چشمای تهیونگ که هرلحظه تشنه تر و وحشی تر میشد دستشو روی طول عضوش میکشید.
نوک سینه های خودشو گرفت و باهاش ور میرفت و مالشش میداد تا به ارضا شدنش کمک کنه
تهیونگ محصور منظره رو به روش بود
پسری که به سکسی ترین حالت پاهاش رو از هم فاصله و سرشو به دسته مبل پشتش تکیه داده بود و با عضو و سینه های خودش ور میرفت
چشماشو بسته بود و آه و ناله های دست و پا شکستش مثل ملودی گوش نواز به گوش تهیونگ بود.
موهای مشکیش به پیشونیش چسبیده بود و پوست سفید بدنش از دونه های عرق برق میزد
سرعت دستاشو بیشتر کرد و چندبار دیگه عضوش رو مالش داد و با ناله نسبتا بلندی به اوج رسید که کمرش از روی مبل بلند شد
سریع کامش رو روی عضو تهیونگریخت و کمی ازش رو روی سوراخ خودش کشید
با این کارش ته عملا عقلشو از دست داد.
دستای کوک رو از پشت گرفت و با شدت زیادی کوک رو به شکم خوابوند.
با صدای دورگه ای گفت:
- نباید اینکارو میکردی کوک
و با یه ضرب داخلش فرو کرد.
کوک انقدر تحریک شده بود که هیچ دردی رو حس نمیکرد. فقط حس پر شدن توسط تهیونگ بود که تا مرز جنون میبردش.
تهیونگ هنوز دستای کوک رو، پشت سرش رویکمرش نگه داشته بود و با ضربه های محکم داخلش میکوبید.
دستای قفل شدش تو دستای دوست پسرش این اجازه رو بهش نمیداد که ناله هاشو بپوشونه پس سرشو جایی بین شونه و گردنش مخفی کرد تا از بلند تر شدنشون جلوگیری کنه.
حس دیواره های تنگ و داغ مقعد کوک دور عضوش باعث میشد هرلحظه سرعتشو بیشتر کنه.
حالا خودشم نمیتونست ناله هاشو نگه داره و با هر ضربه سست تر و ناتوان تر میشد
دستای کوک رو ول کرد و وزنشو روش انداخت.
شونه ها و پشت گردن پسرشو میمکید و میبوسید و پهلوهاشو نوازش میکرد.
از سرعت ضربه زدنش کم کرد تا کمی نفس بگیره و توانایی دوباره ادامه دادن رو داشته باشه.
حینی که پهلو های پسرشو نوازش میکرد تو گوشش حرف میزد تا حواس اونو هم از این توقف پرت کنه
- میخوام از این به بعد کیم جونگکوک صدات کنم
صدای آروم کوک به گوشش رسید
+ ولی باید منو مال خودت کنی
تهیونگ دست از نوازش کشید و گفت:
- تو همین حالاشم مال منی
جونگکوک تک خنده ای کرد و گفت:
+ طوری که همه بدونن
تهیونگ دستشو به گردن کوک رسوند و چوکش کرد
قواش رو دوباره بدست آورد و با یه ضرب ناگهانی خودشو تا ته تو کوک فرو کرد که نتیجش آه بلند پسر زیرش برد
با حرص موهای کوک رو کشید و گفت:
- هرکی به ذهنش چیزی غیر ازین خطور کنه خودم یکاریمیکنم تا ابد یادش نره
موهاشو ول کرد و عضوشو بیرون کشید و اسپنک محکمی بهش زد تا پسر کوچیکتر سمت خودش برگردونه
به روی کمر خوابوندش و کمرشو گرفت و به خودش نزدیکش کرد و روی صورتش خم شد و گفت:
- که تو مال منی
و همزمان با فرو کرون دوباره عضوش لباشونو بهمرسوند
با سرعت و شدت بیشتر از قبل داخلش میکوبید و باعث میشد عضو کوک با شکمش برخورد کنه.
صدای کشیده شدن بدنای عرقکردشون توی آه و ناله های مردونشون گم میشد.
چند ضربه بیشتر لازم بود تا بتونه نقطه حساسشو پیدا کنه و با تمام توان بهش ضربه بزنه
لرزش بدن کوک و بریده شدن نفسش نشون میداد جای درست رو هدف گرفته
چندبار دیگه به همون نقطه ضربه زد و دستشو به عضو پسرش رسوند تا جفتشون رو خلاص کنه.
تهیونگ سرشو تو گردن کوک برد و همزمان با ضربه های بی وقفش و پمپ کردن عضو پسر بوسه های ریز و درشت روی پوست شیریش میذاشت.
کوک دستش رو لا به لای موهای لخت ته برد و در گوشش ناله میکرد و به زودتر اومدن تهیونگ کمک میکرو.
ته ضربه های آخر رو زد و جفتشون با آه غلیظی به کام رسیدن.
سر کوک به عقب پرت شده بود و با چشمای بسته از لذت شدیدی که بهش وارد شده بود نفس نفس میزد
تهیونگ آروم عضوش رو بیرون کشید و بوسه طولانی به وسط سینه کوک زد.
همه این اتفاقات شاید توی ۳۰ دقیقه اتفاق افتاد.
موهای پسر کوچیکتر رو کمی نوازش کرد و اجازه داد تو همون حالت بمونه تا حالش جا بیاد.
دستمالی برداشت و جفتشون رو تمیز کرد و لباسای خودش رو پوشید.
لباسای جونگکوک رو هم روی مبلی که کارشون رو کرده بودن گذاشت و سمت آینه گوشه اتاق رفت تا سرو وضعشو مرتب کنه.
دستی به موهاش کشید و دکمه های پیرهنشو بست.
از گوشه چشم حواسش به کوک بود که به سمتش میومد.
کوک از پشت بغلش کرد و سرشو رو شونه ته گذاشت.
دستاشو دورش حلقه کرد و تهیونگم دستاشو متقابلا رو دستاش گذاشت.
بوسه کوچیک اما آروم بخشی به پشت گوشش زد که باعث شد پسر بزرگتر سرشو به شونه های پهنش تکیه بده و چشماشو ببنده.
نمیخواستن از آرامشی که توش بودن بیرون بیان ولی مجبور بودن پیش بقیه برگردن.
قطعا الان همه میکاپاشونو ریموو کرده بودن و با لباسای راحتیشون با استفا مشغول خوردن ناهار بعد عکاسی بودن.
تهیونگ کمی دیگه سرشو به شونه های کوک کشید و از بغلش بیرون اومد.
کمرشو کمی ماساژ داد و پرسید:
-خوبی؟
و درجواب لبخند دندون نمایی از کوک گرفت.
لبخندی به لبخندش زد و کمرشو و گرفت و به سمت بیرون هدایتش کرد.