Hate

1K 247 122
                                    

9:30.am
لیام آماده دم در ایستاده بود. دورس  گشاد سفید رو با یک جین پوشیده بود چون بدنش زخمی بود و نمیتونست چیز تنگی انتخاب کنه.

زین جلوی لیام با موستانگ مشکیش ترمز گرفت، صدای موتور ماشینش خشن و بالا بود.شیشه ها دودی بودن و لیام مطمئن نبود این زینه یا نه، زین جوری که انگار فکر لیام رو خونده باشه شیشه دودی سمت شاگرد و پایین داد و لیام که حالا مطمئن شده بود، جلو رفت و سوار ماشین شد و در رو بست. حالا با زین یک‌جا تنها بود. زین قبل از اون کالیست و به مدرسه‌ش رسونده بود.
زین به سرعت حرکت کرد و لیام قبل از اون کمر‌بندش و بست.

"ازت میخوام حرف بزنی." زین دستور داد و لیام از این لحن متنفر بود.

"امروز تو...پسر خوبی بودی. من جدی میگم." زین صحبت کرد و حوصله‌ش واقعا داشت سر میرفت. نگاهش روی دست‌های لیام افتاد و خواست دوباره اون صحنه رو ببینه، لاک‌ صورتی و خوشرنگ روی ناخون های انگشتای کشیده‌ش.

وقتی اونهارو ندید، متوجه شد لیام پاکشون کرده اما هنوز اثراتی از اکلیل لاک روی ناخون‌هاش مونده بود.

به لیام نگاه کرد که از پشت شیشه بیرن و میدید، زین میدونست این اولین باریه که میاد بیرون تا اینجارو ببینه، اونا اجازه نداشتن زیاد از خونه بیرون برن و این دستور کورتنی، یعنی سرپرست فعلی اونها بود.
اما زین فرق داشت. کیتی از این بابت خیالش از زین راحت بود.

زین با دکمه شیشه رو برای لیام پایین کشید، لیام حرکتی نکرد و باد حالا محکم توی صورتش میخورد.

"بخاطر اینکه من گفتم زشتن از روی ناخون‌هات پاکشون کردی؟!" زین بعد از چند‌ثانیه پرسید، وقتی بازهم جوابی از لیام نگرفت عصبی شد. دیگه برای امروز کافی بود.

دستش و سمت ضبط برد و صدای اون و زیاد کرد، صدای خواننده ی معروف، امی‌وینهاوس از توی ضبط بلند شد. لیام عاشق این خواننده بود اما ترجیح داد فقط سکوت کنه تا به کالج برسن.

اون نقشه های مختلفی توی سرش داشت...

بعد از تقریبا ده دقیقه، زین ماشین رو کنار جدول کنار ورودی شلوغ کالج پارک کرد. دخترها و پسرها حالا رد میشدن و با دیدن تنها موستانگ آشنای کالج، میفهمدن که زین مالیک بالاخره بعد از چندین‌روز غیبت اونجاست.

"پیاده شو، زودباش." زین گفت و زودتر از لیام پیاده شد، لیام بلافاصله بعد از ماشین پیاده شد، زین و میدید که رو به روی ماشینش درحال بگو بخند با چند‌نفر دیگه بود. یک دختر و دو پسر دیگه. اونهاهم مثل زین لباس پوشیده بودم. بوی ریچ‌کیدز میاد!

Castle // ZiamWhere stories live. Discover now