نامجون ک از کار جین شوکه شده بود ...@جین.ن چیکار کردی.ی..
نگاه دست جین کرد ک ت سینه خودش فرو کرده بود..
جین خواست حرف بزنه ولی توانایی حرف زدن نداشت رو زانو هاش افتاد¥من.ن نمیخواستم.م ی نفر دیگه بی گناه بمیره.ه....من دلیل مرگ مادرم.م بودم...... کسی ک ت زندگیم خیلی دوسش داشتم...و نمیخواستم تنها کسی ک برام مونده و خیلی دوسش دارم بخاطر من بمیره......
نامجون ک شوکه نگاه جین میکرد نشست پیشش...
@چرا.ا اینکارو کردی.ی....داره ازت خون میره....داری میمیری جین.ن....میتونستم کمکت کنم....
¥من اخرش قرار بود با زجر بمیرم.....همیشه دوست داشتم زندگی عادی و شادی داشته باشم....ن اینکه همه از من بدشون میاد و ازم میترسن....
راهبه ها و کشیک ها همه جمع شده بودن و شوکه از کاری ک جین کرده بود.....
¥من چیز زیادی نخواستم فق میخواستم شاد زندگی کنم.م.....
جین همینطور ک حرف میزد گریش گرفته بود و صداش میلرزید....ک شیطان بزرگ ظاهر شد...
همه راهبه و کشیک ها از ترس رفتن عقب ...
#کی بهت اجازه داد ک خودتو بخوای بکشیییییی...روحم داره ازبین میرهههه.....اشغال کثافت گفتم اونو بکش..
¥من کسی ک دوسش دارم رو نمیکشم....درسته مامانم اونطور کشتی و نتونستم کاری کنم ولی نمیذارم ک تنها کسی ک دوسش دارمو اذیت کنم یا بکشمش...
شیطان ک داشت کم کم ازبین میرفت ....داد زد..
# تو هم میکشونم ت جهنممم کیم سوکجین ...میکشونمت ت جهنم...
داد بلندی زد و ب کل ناپدید شد...همه راهبه ها دوباره دورشون جمع شدن...
جین نگاه بقیه کرد و با بی حالی یکم جابجا شد....
¥بابت تموم کار هایی ک کردم ...متاسفم....امیدوارم منو ببخشین...میدونم الان میگین با چ پرویی دارم طلب بخشش میکنم....ولی من نمیخواستم همچین ادمی باشم و دلم میخواست زندگیم عادی باشه و با کسی ک دوست دارم زندگی کنم....ولی نشد...
نامجون هم عصبی و ناراحت شده بود داد زد...
@چرا نشه....ت حالت خوب میشه و میتونیم باهم باشیم.
جین نگاهی ب نامجون کرد و پلکی زد ک باعث شد قطره اشکی از چشمش بچکه..
¥ تو منو دوست داری.ی نامجون.ن؟....
نامجون ک نمیدونست چرا این حرفو بین این جمعیت زده بود ادامه داد..
@اره من دوست دارم...تو هرجور باشی من دوست دارم میتونم از الان ب بعد همیشه پیشت باشم و خوشبخت بشیم....
جین ک بغض بدی گلوشو گرفته بود اجازه داد اشک هاش گونه هاشو خیس کنه...
¥من.ن وقت زیادی ندارم نامجون.ن....فقط میتونی یبار برای همیشه خوشحالم کنی..میتونی.ی؟.
نامجون گریه اش گرفته بود سرشو تکون داد...
¥میشه بغلم کنی.ی؟.
@اره.ه بغلت میکنم.م...
نامجون جین محکم ت بغلش فشار داد....
¥متاسفم نامجون...نمیخواستم اینطور بشه.ه....
@هیشش هیچی نگو ت هیچ جا نمیری...پیش من
میمونی...فهمیدی..هیچیت نمیشه..بدن جین ضعیف تر شده و سردتر.....بیحال سرشو رو شونع نامجون گذاشت و دستاشو بیشتر دور کمر نامجون حلقه کرد..
¥ ممنون ک خوشحالم کردی...بابت همه چیز ازت ممنونم..
نامجون نگاهی ب صورت بیحال جین کرد داشت چشماشو میبست...
@هی جین.ن ...بیدار بمون.ن ...لطفا بیدار بمون ..من تنهات نمیذارم....ت هم تنهام نذار.....
اولین قطرع اشکش گونشو خیس کرد..
@تو.و نباید همین طوری بذاری بری...نمیذارم...
¥نامجون.ن من همیشه دوست دارم....اینو یادت باشه...
جین همین طور بی صدا گریه میکرد...سفت نامجونو بغل کرده بود..نامجون دستشو رو گونه خیس جین گذاشت و اشکاشو پاک کرد....
@میخوام کاری کنم ک همیشه خوشحالت کنه حتی یاداوریش باعث لبخندت بشه..
نامجون لباشو رو لبای نرم جین گذاشت و اروم میبوسید و هردوشون گریه میکردن...
جین دیگه جونی براش نمونده بود چشماشو بست..دستش از رو کمر نامجون بغلش افتاد...
نامجون گریش شدت گرفته بود ب هق هق افتاده بود...اروم از لبای جین جدا شد...نگاهی ب صورت بی جونش کرد...سرشو ب سینش چسبوند محکم گرفتش ت بغلش....بلند گریه میکرد....
@قرار نبود ولم کنی لعنتی.....مگه قول ندادی همیشه پیشم بمونی؟
بلند گریه میکرد و حرف میزد....
$نامجون قوی باش ....بلند شو
با دادی ک زد صداش گرفت ...
@قوی باشم برا چی برا کی؟یبار ت عمرم عاشق شدم ک اینطوری شد.....
$بهت میگم پاشو ...پاشو برو ت اتاقت...
پدر روحانی ب دوتا از راهبه ها گفت نامجون ببرن ت اتاقش...
نامجون بزور بردن ت اتاقش....
همین طور نشسته بود گریه میکرد...
@قرار نبود اینطور بشه جین....قرار بود باهم باشیم...خوشبخت بشیم ن اینطوری...
پاکتی ک رو میزش بود توجهشو جلب کرد....بلند شد پاکتو باز کرد...کاغذشو ورداشت...بغض بدی گلوشو چنگ زد
@جین نوشته...کاش خودت نشسته بودی پیشم و تعریف میکردی...
اینم پارت چهار🖤✨😢
خودم سر نوشتنش گریم گرفت ولی خب
هعی...
YOU ARE READING
😈*My lovely devil*😈
Fanficشیطان دوست داشتنی من😈🖤✨ چی میشه ک ی پدر روحانی پاک و مقدس عاشق ی شیطان جذاب بشه؟ با تموم سختی ها و گریه های شبانه....و ترس از دست دادن کسی ک دوسش داری ولی با مشکلات ک داری ....😢. بقیه نمیذارن بهش برسی تا پای مرگ میری🖤 ولی این با این سختی ها ...ع...