😈*My lovely devil*😈4

665 94 11
                                    


نامجون ک از کار جین شوکه شده بود ...

@جین.ن چیکار کردی.ی..

نگاه دست جین کرد ک ت سینه خودش فرو کرده بود..
جین خواست حرف بزنه ولی توانایی حرف زدن نداشت رو زانو هاش افتاد

¥من.ن نمیخواستم.م ی نفر دیگه بی گناه بمیره.ه....من دلیل مرگ مادرم.م بودم...... کسی ک ت زندگیم خیلی دوسش داشتم...و نمیخواستم تنها کسی ک برام مونده و خیلی دوسش دارم بخاطر من بمیره......

نامجون ک شوکه نگاه جین میکرد نشست پیشش...

@چرا.ا اینکارو کردی.ی....داره ازت خون میره....داری میمیری جین.ن....میتونستم کمکت کنم....

¥من اخرش قرار بود با زجر بمیرم.....همیشه دوست داشتم زندگی عادی و شادی داشته باشم....ن اینکه همه از من بدشون میاد و ازم میترسن....

راهبه ها و کشیک ها همه جمع شده بودن و شوکه از کاری ک جین کرده بود.....

¥من چیز زیادی نخواستم فق میخواستم شاد زندگی کنم.م.....

جین همینطور ک حرف میزد گریش گرفته بود و صداش میلرزید....ک شیطان بزرگ ظاهر شد...

همه راهبه و کشیک ها از ترس رفتن عقب ...

#کی بهت اجازه داد ک خودتو بخوای بکشیییییی...روحم داره ازبین میرهههه.....اشغال کثافت گفتم اونو بکش..

¥من کسی ک دوسش دارم رو نمیکشم....درسته مامانم اونطور کشتی و نتونستم کاری کنم ولی نمیذارم ک تنها کسی ک دوسش دارمو اذیت کنم یا بکشمش...

شیطان ک داشت کم کم ازبین میرفت ....داد زد..

# تو هم میکشونم ت جهنممم کیم سوکجین ...میکشونمت ت جهنم...

داد بلندی زد و ب کل ناپدید شد...همه راهبه ها دوباره دورشون جمع شدن...

جین نگاه بقیه کرد و با بی حالی یکم جاب‌جا شد....

¥بابت تموم کار هایی ک کردم ...متاسفم....امیدوارم منو ببخشین...میدونم الان میگین با چ پرویی دارم طلب بخشش میکنم....ولی من نمیخواستم همچین ادمی باشم و دلم میخواست زندگیم عادی باشه و با کسی ک دوست دارم زندگی کنم....ولی نشد...

نامجون هم عصبی و ناراحت شده بود داد زد...

@چرا نشه....ت حالت خوب میشه و میتونیم باهم باشیم.

جین نگاهی ب نامجون کرد و پلکی زد ک باعث شد قطره اشکی از چشمش بچکه..

¥ تو منو دوست داری.ی نامجون.ن؟....

نامجون ک نمیدونست چرا این حرفو بین این جمعیت زده بود  ادامه داد..

@اره من دوست دارم...تو هرجور باشی من دوست دارم میتونم از الان ب بعد همیشه پیشت باشم و خوشبخت بشیم....

جین ک بغض بدی گلوشو گرفته بود اجازه داد اشک هاش گونه هاشو خیس کنه...

¥من.ن وقت زیادی ندارم نامجون.ن....فقط میتونی یبار برای همیشه خوشحالم کنی..میتونی.ی؟.

نامجون گریه اش گرفته بود سرشو تکون داد...

¥میشه بغلم کنی.ی؟.

@اره.ه بغلت میکنم.م...

نامجون جین محکم ت بغلش فشار داد....

¥متاسفم نامجون.‌..نمیخواستم اینطور بشه.ه....

@هیشش هیچی نگو ت هیچ جا نمیری...پیش من
میمونی...فهمیدی..هیچیت نمیشه..

بدن جین ضعیف تر شده و سردتر.....بیحال سرشو رو شونع نامجون گذاشت و دستاشو بیشتر دور کمر نامجون حلقه کرد..

¥ ممنون ک خوشحالم کردی...بابت همه چیز ازت ممنونم..

نامجون نگاهی ب صورت بیحال جین کرد داشت چشماشو میبست...

@هی جین.ن ...بیدار بمون.ن ...لطفا بیدار بمون ..من تنهات نمیذارم....ت هم تنهام نذار.....

اولین قطرع اشکش گونشو خیس کرد..

@تو.و نباید همین طوری بذاری بری...نمیذارم...

¥نامجون.ن من همیشه دوست دارم....اینو یادت باشه...
جین همین طور بی صدا گریه میکرد...سفت نامجونو بغل کرده بود..

نامجون دستشو رو گونه خیس جین گذاشت و اشکاشو پاک کرد....

@میخوام کاری کنم ک همیشه خوشحالت کنه حتی یاداوریش باعث لبخندت بشه..

نامجون لباشو رو لبای نرم جین گذاشت و اروم میبوسید و هردوشون گریه میکردن...

جین دیگه جونی براش نمونده بود چشماشو بست..دستش از رو کمر نامجون بغلش افتاد...

نامجون گریش شدت گرفته بود ب هق هق افتاده بود...اروم از لبای جین جدا شد...نگاهی ب صورت بی جونش کرد...سرشو ب سینش چسبوند محکم گرفتش ت بغلش....بلند گریه میکرد....

@قرار نبود ولم کنی لعنتی.....مگه قول ندادی همیشه پیشم بمونی؟

بلند گریه میکرد و حرف میزد....

$نامجون قوی باش ....بلند شو

با دادی ک زد صداش گرفت ...

@قوی باشم برا چی‌ برا کی؟یبار ت عمرم عاشق شدم ک اینطوری شد.....

$بهت میگم پاشو ...پاشو برو ت اتاقت...

پدر روحانی ب دوتا از  راهبه ها گفت نامجون ببرن ت اتاقش...

نامجون بزور‌ بردن ت اتاقش....

همین طور نشسته بود گریه میکرد...

@قرار نبود اینطور بشه جین....قرار بود باهم باشیم...خوشبخت بشیم ن اینطوری...

پاکتی ک رو میزش  بود توجهشو جلب کرد....بلند شد پاکتو باز کرد...کاغذشو ورداشت...بغض بدی گلوشو چنگ زد

@جین نوشته...کاش خودت نشسته بودی پیشم و‌ تعریف میکردی...

اینم پارت چهار🖤✨😢
خودم سر نوشتنش گریم گرفت ولی خب
هعی...

😈*My lovely devil*😈Where stories live. Discover now