نامه رو نامجون باز کرد و نوشته های جین رو دید و شروع کرد ب خوندن نامه.....
¥سلام نامجون..
اممم میخواستم ی چند تا چیز بهت بگم ...راستیتش من ازت خوشم اومده...البته بگما من خیلی خوشگل و خوشتیپم ....خودتو بخوای بگیری بگی نه دوست ندارم و اینا خیلی از کم عقلیته ....شایدم چون اینطوریم نخوای جوابتو بگی ....کلا خواستم حسمو بهت بگم ی وقت ت دلم نمونه ...از روز اول ک دیدمت خوشم اومد ازت....امرزش روحم بهونه بود....اهه راستی میدونی شبیه کوالایی؟هرموقع نگات میکنم یاد این کوالا با نمکا میوفتم.....اهه میدونم زیاد حرف زدم..با یکی از راهبه ها ت حیاط کلیسا اشنا شدم و باهم دوست شدیم.....البته با بچش تصادفی اشنا شدم خیلی نازه ...حتی با هم گل هم کاشتیم ت حیاط گذاشتیمش....مادرش ک اینجا راهبس ازش درمورد ت پرسیدم...و فهمیدم خرابکاری...یکی از مجسمه های کلیسا رو شکونده بودی....پسر چجوری اخه مجسمه ب اون گندگی رو شکوندی؟.....خب کاری ب این چیزا ندارم.....در کل ازت خوشم اومده دوست دارم از زبون خودت بشنوم....دوست دارم کوالا....مواظب خودت باش...نامجون صورتشو پاک کرد......کاغذو گذاشت ت کشوش
اصلا دلش نمیخواست بره بیرون و بدن بی جونشو ببینه....رفت ت حیاط چشمش ب گلدون جین افتاد ...بغض گلوشو گرفته بود...یکم ب گل اب داد...دستشو رو گلبرگ های نازکش کشید....تیکه داد ب درخت و چشماشو بست....فلش بک*
نامجون داشت دعا میخوند....جین ت کلیسا راه میرفت....چشمش ب عینک نامجون افتاد....ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد...از صورتش ورش داشت..
.
@هی چیکار میکنی پسش بده..جین عینک رو صورتش گذاشت ...
¥اوممم خوشگل شدم؟...میدونم نمیخواد بگی
.
@یااا عینکمو پس بده..جین اداشو در اورد ...بال هاشو بهم زد رفت رو لوستر کلیسا نشست....
¥حالا بیا بگیرش.....
نامجون ک از دست جین کلافه شده رفت نشست رو صندلی ادامه دعاشو خوند...
جین ک دید نامجون رفت نشسته پوکر اومد پایین..وایساد پیش نامجون...
نامجون ک نقشه کشیده بود...سریع برگشت ک عینکشو از دست جین بگیره...ولی پاش ب پای جین گیر کرد جین افتاد رو نامجون...صورتاشون مماس برهم بود....تپش قلب دوتاشون زیاد شده بود....
¥امم چیزه بیا عینکتو بگیر...
نامجون لبخندی زد....
@اممم مرسی..ولی ی چیز دیگه...
جین ک سوال نگاه نامجون کرد خواست ازش پرسه ک چی...ک نامجون شروع کرد قلقلک دادنش..
¥یااااااانکن نامجون..هی نکننن..
جین تکون میخورد میخندید
..
¥یاااا مگه کری .....بسه..اهعه غلط کردم بسههه
.
@نچ عینکمو زیاد ورداشتی اینم تنبیهشه....¥باشه بابا....ایییی بسه شکر خوردم نامجون ...میزنمتا نامجون....نکن...
صدای خندشون کل کلیسا رو گرفته بود....نامجون دست از قلقلک دادنش ورداشت هنوز داشت میخندید...
¥چاال لپات خیلی کیوته....
جین انگشتاشو تو چال لپ های نامجون کرد...
نامجون قلبشو ت دهنش حس میکرد ضربان قلبش بالای هزار بود......@تو هم خنده هات باحاله....خوشم میاد ازشون....
دوتاشون لبخندی زدن....با صدای پای پدر روحانی خودشونو جمع و جور کردن ....قیافه جدی گرفتن...
نگاه هم کردن اروم خندیدن....پایان فلش بک*
نامجون چشماشو باز کرد و خاطرشو مرور کرده بود تلخندی زد....
@کاش بازم میشد اینطور میخندیدی.....پیشم بودی..کاش زودتر همو میدیدیم...
اجازه داد اشکاش صورتشو خیس کنن....
با صدای پای ی نفر صورتشو پاک کرد...نگاه کرد دید یونجی عه....لبخندی زد....@بازم خوبه جین تونست با یکی در ارتباط باشه با این کوچولوی دوست داشتنی...
یونجی اومد پیش نامجون نشست ی چیزی دستش بود....
×عمو نامی میخوام ی چی بهت بدم...
نامجون کنجکاو نگاه یونجی میکرد....
یونجی چند تا پولوراید داد ب نامجون...
×عمو نامی اینارو با عمو جینی گرفتیم ....با هم عکس گرفتیم اون از من گرفت منم از اون گرفتم....یدونه هم ک پیش هم بودید گرفتم....بیا برا تو
نامجون عکس هارو از یونجی گرفت و تلخندی زد...
.
@ممنون عزیزم...خیلی باارزشع..یونجی لبخندی زد
×عمو نامی عمو جینی پیدا نمیکنم...تو میدونی کجاس؟...
نامجون با سوالی ک یونجی ازش پرسیده بود قلبش ب درد اومد...
@نه منم نمیدونم کجاس
×باشه پس اگه دیدمش بهت میگم..
@باشه عزیزم برو پیش مامانت نگرانت میشه...
یونجی رفت داخل کلیسا....نامجون عکسارو نگاه میکرد....رسید ب اخرین عکس ک ک یونجی ازشون گرفته بود...دستشو رو عکس کشید...
@کاش میشد دوباره بغلت کنم.....
با صدای یکی از راهبه ها ب خودش اومد ک دوییده بود اومده بود پیشش
نامجون بلند شد لباسشو تکوند....
@چیشده نفس نفس میزنی؟....
با دست اشاره ب داخل کرد..
.
¢جین.ن....برو....اهه برو میبینی...نامجون با شنیدن اسم جین متعجب شد....
@جین چی جواب بده...
¢خودت.ت برو....ببین
اینم پارت پنج🖤✨🙂
هق
YOU ARE READING
😈*My lovely devil*😈
Fanfictionشیطان دوست داشتنی من😈🖤✨ چی میشه ک ی پدر روحانی پاک و مقدس عاشق ی شیطان جذاب بشه؟ با تموم سختی ها و گریه های شبانه....و ترس از دست دادن کسی ک دوسش داری ولی با مشکلات ک داری ....😢. بقیه نمیذارن بهش برسی تا پای مرگ میری🖤 ولی این با این سختی ها ...ع...