The day Rosé became alone🥀

69 14 32
                                    


تعطیلات کریسمس؟ افتضاح بود.
این چیزی بود که توی سر مارک حک شده.
جنگ و جدل‌ های خانوادگی که کادوی هر سال کریسمسش بود ؛ از طرفی اون باید با حسادت پایان ناپذیر هه‌چان ، حواس‌ پرتی های تیونگ ، دوستی که با وین وین به اوج رسیده بود و تماس‌های بی وقفه جه هیون برای رسیدن به تیونگ دست و پنجه نرم می‌ کرد و همه اینا زمانی رو سرش خراب می‌شد که درگیر کار نیمه وقتی بود که فقط چند روز از استخدام شدنش می‌ گذشت.
خمیازه‌ای کشید و به‌ جای زحمت دادن به خارج کردن دستاش از جیب‌ های گرم شلوارش با کمک پهلوی راستش در بسته شده سالن ورودی مدرسه رو باز کرد. تیونگ که به‌خاطر دعوای " سه روز " پیش سایلنت شده، برای پایداری این اقدام مهمش چند قدمی با فاصله از مارک قدم بر می داشت اما برای جلوگیری از کالری اضافه سوزوندن و انجام مجدد کار مارک ( باز کردن در سالن اصلی مدرسه ) با سرعت خودشو بهش رسوند و از فضای تنگ ایجاد شده به سختی بدنشو عبور داد و وارد شد.
طبق قانون راز های چگونه خفن باشیم زندگیش، دو روز اول بعد از تعطیلات رو به مدرسه نرفت و به گفته خودش صرف استراحتی که عقیده داشت تایم خیلی کمی بوده ، کرده و حالا بعد از یه غیبت نسبتا طولانی به مدرسه برگشته بود.
با قدم های محکمش به طرف کلاس حرکت می‌ کرد؛ نگاه های سنگین و پچ پچ کردن دانش آموزها توی راه رو بعد از دیدن بیخیالی تیونگ دو برابر شده بود.
کلافه رو به جونگوو که درگیر حفظ کردن چندتا فرمول نوشته شده کف دستش بود نگاه کرد : اینجا چه خبره؟ دیروز یوتا گندی بالا اورده و من بی‌ خبرم !!

جونگوو در جواب سوال طولانی تیونگ شونه ای بالا انداخت و خیلی مختصر جواب داد : نمی دونم.

تیونگ آهی کشید، جونگوو بهش نگاه کرد : منم امروز اومدم.

سرشو تکون داد و قبل از اینکه وارد کلاس بشه به سمت راستش نگاه کرد : هی جنو.

جنو با دیدن تیونگ سرشو پایین انداخت و راهشو به طرف دیگه تغییر داد. با دهن باز ، پای چپش با فاصله از زمین متوقف شد، نمی تونست نادیده بگیره. جنو هم مثل اکثر دانش‌ آموز‌ های اون دبیرستان جزو اون دسته از افرادی بود که همیشه به دنبال تیونگ به راه‌ می افتاد و از هر فرصتی برای وقت گذروندن با اون استفاده می‌ کرد و حالا بعد از متوجه شدن از حضور تیونگ بعد از تعطیلات و غیبت طولانی به ضایع ترین شکل ممکن اونو نادیده گرفته؟! همه چیز مشکوک بود حداقل برای حس هفتم قوی که تیونگ داشت : مطمئنم اینجا اتفاقی افتاده.

راهی سالن طبقه بالا شد ، اما قبل از پشت سر گذاشتن پله‌ های اون قسمت توسط شخصی به عقب کشیده شد : هی چه خبره!!

یوتا صفحه موبایلشو به تیونگ نشون داد : این چند روز چه غلطی می‌ کردی؟

تیونگ با چشم‌ هایی که پر از سوال بود، با دست گوشی رو‌کنار زد و به یوتا نگاه کرد : ها؟؟

𝐃𝐞𝐯𝐚𝐧𝐠𝐞𝐥 🥀 [ 𝐍𝐂𝐓 - 𝐉𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠 ]Where stories live. Discover now