He is gone ( The end ) 🥀

144 18 66
                                    


ماشین رو پارک کرد و بعد از بلند کردن جعبه ، درو پشت سرش بست.
هه چان به طرفش اومد ، یوتا نفس حرصی کشید و پرسید : تو اینجا چیکار می کنی؟

بغض آلود از یوتا خواهش کرد : هیونگ بذار برای آخرین بار ببینمش.

یوتا سرشو به طرفین تکون داد و با دست اونو کنار زد. آرنج یوتا رو‌ گرفت و‌ اونو متوقف کرد ، می خواست یکبار دیگه شانسشو برای دیدن تیونگ امتحان کنه چون به لطف مارک و یوتا، نزدیک به سه سال از دیدن هیونگش محروم شده بود.
یوتا با خشم به طرفش برگشت و زیر لب با غرولند گفت : از اینجا برو ، چند بار دیگه مارک باید بهت بگه نمیخواد ریخت نحستو ببینه؟ سه سال گذشته کی‌ میخوای اینو بفهمی؟ مارک ازت متنفره نمیتونه ببخشت ، نمیتونه بهت این اجازه رو بده ، می فهمی؟

هه چان با اشک های بی قراری که صورتش رو تر می کرد به چشم های سرد یوتا خیره شد : هیونگ تو باهاش صحبت کن شاید راضی بشه ، بهش بگو فقط یه بار بذار ببینمت و باهات صحبت کنم.

یوتا جعبه رو‌ یک دستی با کمک پهلوش نگه داشت و با دست دیگش یقه هه چانو چسبید ، اونو به خودش نزدیک کرد و همزمان که نفس های داغش توی صورت هه‌چان می کوبید زیر لب غرید : راضی بشه؟ که چی؟ بذاره تو عوضی بری تیونگ رو ببینی!! مگه تو خوابت ببینی.

با ابروهای در هم تنیده و خیلی جدی بهش گوشزد کرد : برای حرف زدن دیگه خیلی دیره ، الانم گمشو نمی خوام ریخت نحستو ببینم.

و اونو به عقب هل داد.
هه چان هنوز التماس گرانه بهش نگاه می کرد که در باز شد. مارک در چهارچوب قرار گرفت. اول یوتا رو دید، یه لبخند پژمرده زد و به محض اینکه می خواست بهش خوشامد بگه متوجه حضور هه چان شد؛ اخمی کرد و با کرختی به زبون اورد : تو که هنوز اینجایی! مگه نگفتم نمیخوام ببینمــ....

هه چان نفسشو با صدا بیرون داد و وسط جملش پرید : به حرفام گوش کن ...( یک قدم به سمت مارک برداشت )... میخوام تیونگ هیونگ رو ببینم ، برای آخرین بار بهم یه فرصت بده، مارک ازت خواهش می کنم.

مارک با شنیدن اسم تیونگ دهانش باز شد و با چهره مملو از تعجب بهش نگاه کرد : تیونگ هیونگ؟!!

با خشونت به طرفش حمله ور شد و همزمان که با هر دو دستش به سینش می کوبید تا اونو از بخش جلوی خونه بیرون کنه ، داد می زد : با چه رویی داری اینو میگی؟ هیونگت؟ گمشو ، گمشو دیگه هیچ وقت برنگرد. تو حتی لیاقت اینکه بهش بگی هیونگ رو نداری. عوضی میدونی هرچی به سر ما میاد تقصیر تو؟؟؟ میدونی مسبب همه این بدبختیایی؟؟ چرا انقدر وقیح !! اگه تو عوضی هیچی بهش نمی گفتی ، اگه تو عوضی ادم می شدی و به جای حسادت زندگیتو می کردی الان روی تخت مثل یه مرده دراز نکشیده بود ، کی میخوای ادم شی؟ با چه رویی دنبال فرصت دوباره می گردی؟؟

مشتی به صورت هه چان زد اما یوتا، مارک رو گرفت و نذاشت بیش تر از این پیش بره. اونو عقب کشید اما مارک هنوز هم می خواست به طرفش حمله ور شه و تمام کینه سه سالشو روش خالی کنه : دفعه دیگه اینجا ببینمت با دستای خودم خفت می کنم آشغال.

𝐃𝐞𝐯𝐚𝐧𝐠𝐞𝐥 🥀 [ 𝐍𝐂𝐓 - 𝐉𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠 ]Where stories live. Discover now