رررررینگ رررررینگ
صدای پاتو خوابگاه شنیده میشد و ۶ آیدل بیدار شده بودن و روزشونو شروع کرده بودن.صدای کم آبی که از دوش میومد
صدای کلیک بیرون زدن نون از تُستر
و صدای زمزمه کردن و باز شدن در برای گرفتن پُست شنیده میشدهنوز با وجود همه این سرو صداها، یه جسم کوچولو روی تخت راحتش، زیر پتوی مشکیش تو خودش جمع شده بود و به آرومی خروپف می کرد.
در اتاقش با صدا باز شد اما اون حتی یه تکون کوچیک هم نخورد.دوتا سایه به آرومی وارد اتاق شدن و پاورچین پاورچین به تختش نزدیک شدند دوتاشون یهویی پریدن روش و زیر آغوششون خفش کردن.
"هیونگ بیدار شو" جوون ترین نالید "بهم گفتی امروز بهم آهنگسازی یاد میدی"جسم کوچولو تکونی نخورد ولی چشماشو باز کرد و عبوسانه پلک زد چون خوابش بهم خورده بود، و با حالتی کیوت لباشو ورچید(غنچه کرد)
"بِیین بیون،ولم تونین(برین بیرون،ولم کنین)" اون زمزمه کرد و به سمت دیگه تختش غلت خورد و پتوی مشکی روی سرش کشید."هیونگ هیونگ هیونگ هیونگ"
جیمین به طرز آزاردهنده توی گوشش فریاد میزد و جونگکوک اونو تکون میداد تا بیدارش کنن.
با صدای میو میو کردنی که از زیر پتو میومد دست از کارشون برداشتند و بعد یه دُم مشکی پشمالو به صورت جونگکوک خورد.جیمین و جونگکوک شُکه از اتاق بیرون خزیدن و دویدن تا جینو پیدا کنن.
یونگی وقتی فهمید میتونه در آرامش بخوابه،چون با با دُمش جونگکوکو دور کرده بود،آهی کشید.صبر کن!دُمش؟
باشتاب توی جاش نشست و دستاشو به پشتش برد.پشتش یه دُم دراز نرم و پشمالو رو حس کرد. از ترس پرید به آرومی دستی به سرش کشید و دوتا گوش که روی موهای ابریشمی مشکیش جا گرفته بودن رو حس کرد.
ترسیده، ناله ای کرد و دوباره زیر پتو گوله شد و آرزو کرد تا یکی بغلش کنه و همه این اتفاقها ناپدید بشن.
پایین رفتن تختو حس کرد و حس کرد که یه نفر کنارش زیر پتو دراز کشید.جین بازوهاشو دور کمر یونگی حلقه کرد و محکم بغلش کرد و تو گوشش زمزمه کرد "همه چی خوبه همه چی خوبه پیشی"
از دور صدای باز شدن در و شنید و شنید کع ۵ نفر دیگه وارد اتاق شدن و دورش روی تخته نشستن.
هوسوک پاشو نوازش کرد و آروم گفت "هیچ کس قرار نیست بهت آسیب بزنه هیونگ"یونگی با جثه ی کوچکش آروم برگشت تا به همه شون نگاه کنه
تهیونگ با دیدن گوش های کوچولو و بینی دکمهای کیوت یونگی از ذوق نفسش حبس شد
رو به جیمین گفت "اوه خودای من، خیلی دوست داشتنیه😍" و دستاشو گرفت تا نپره و یونگیو تو بغلش فشار نده."جونی" یونگی با صدای لرزون زمزمه کرد و به فردی که بیشتر از همه اعتماد داشت نگاه کرد. اون ترسیده بود و به کسی نیاز داشت تا آرومش کنه.
نامجون بهش نزدیک شد و گوششو نوازش کرد و یونگی پررررر کرد( صدایی که گربه وقتی نوازشش میکنن در میاره (purr) )اعضا با شنیدن صدا قلبشون از کیوتیش آب شد و جیغ کوتاهی از شگفتی اینکه یونگی چقدر کیوت شده کشیدن
یونگی میو میو کنان خودشو بیشتر به دست نامجون چسبوند تا آرامش بیشتری پیدا کنه و سوالی که توی ذهنش میچرخید رو پرسید
"جونی .... چرا من چهار تا گوش دارم"
CZYTASZ
wuv me,pwease? (translated)
Fanfictionخلاصه: آیدلای جهانی، بی تی اس، تا جایی که یادشونه با هم زندگی میکردن.چی میشه اگه یکیشون روز قبل از اولین اجرای تور جهانیشون بیدار شه و بفهمه که به یه هایبرید گربه تبدیل شده که تشنه ی محبته؟ واکنش اعضا چیه؟